موسیقی ما/ زنده نام «افشین یداللهی» چه ره توشهی غنی ای برد برای خودش در آن جایِ بهتر: «مرز در عقل و جنون باریک است / کفر و ایمان چه به هم نزدیک است» و «فردین خلعتبری» چه باشکوه درامای داستان را با موسیقی گاه تغزلی اش و گاه مدرنش روایت کرد و «علیرضا قربانی» چه استادانه تلاش کرد برای بیان واضح و گویای شعر و اجرای دقیق تحریرها و فراز و فرودهای نامتعارف خط ملودی.
ای کاش روزگار برایمان به همان زمان برگردد، به زمانی که خیلی آدم ها را هنوز کنارمان داشتیم، به روزهایی که نه ویروسی بود و نه این اندازه درد، به روزگاری که هنوز «هنر» جادوی مان میکرد.
متن شعر آهنگ:
مرز در عقل و جنون باریک است؛ کفر و ایمان چه به هم نزدیک است!
عشق هم در دل ما سردرگم؛ مثل ویرانی و بهتِ مردم!
گیسویت تعزیتی از رویا؛ شب طولانی خون تا فردا…
خون چرا در رگ من زنجیر است؟!
زخم من، تشنه تر از شمشیر است…
مستم از جام تهی حیرانی؛ باده نوشیده شده پنهانی
عشق تو پشت جنون محو شده!
هوشیاری ست؛ مگو سهو شده!
من و رسوایی و این بار گناه؛ تو و تنهایی و آن چشم سیاه!
از من تازه مسلمان؛ بگذر بگذر…!
بگذر از سر پیمان؛ بگذر بگذر…
دین دیوانه به دین عشق تو شد؛ جاده ی شک به یقین عشق تو شد
مستم از جام تهی حیرانی؛ باده نوشیده شده پنهانی