جالبز – ایمان عبدلی: چرا دوست داشتن «مهران مدیری» حالا دشوارتر از همیشه شده؟ این مطلب در باب افول محبوبیت مهران مدیریست، اگر او را دوست دارید، این مطلب را نخوانید، شاید اینها وهم باشد، شاید قبول نداشته باشید، اما خب نمیتوانید کتمان کنید که افت محبوبیت مدیری یک واقعیت است!
به قولی واضح و مبرهن است که مهران مدیری بخشی از زندگی خیلی از ایرانیهاست؛ از «ساعت خوش» تا امروز نزدیک به سه دهه گذشته، او با شوخیهایش با تکیه کلامهایش، با تمام طنازیهای نود قسمتیاش نه تنها پاساژ زندگی روزمره بوده، بلکه فراتر از آن معمار بخشهای از زندگی ما بوده. چه آن سالها که صداوسیما ضریب نفوذ بیشتری داشت و چه این سالها که دیگر رسانه ملی صرفا اندازه یک شعار لاغر شده، مدیری بیننده و مخاطب خودش را داشته و بعد از این یادداشت هم خواهد داشت، اما ماجرا این است که داشتن دنبالکننده لزوما نشانهی محبوبیت نیست، شهرت؟ بله، محبوبیت؟ کم کم نه!
اگر تمسخر تحصن مجلس ششم در شبهای برره یک اتفاق قابل چشمپوشی بود، سلسله رفتارهای این سالهایش اتفاقا سازمانیافته و مصمم نشان میدهد، اصلا مساله دفاع از خط مشی مجلس ششم نیست و اصلا هم «طرف» داشتن مدیری هدف نقد نیست، اما خب وقتی شما هر شب متنهایی در نقد وضعیت ناگوار اقتصادی میخوانید، مردم شما را به عنوان مومنِ به آن کلمات باور میکنند. اگر مدیری فلان متلک را به فلان مسئول رانتخوار حواله داد، پس مدیری موجودیتی علیه رانت دارد، اگر مدیری فلان کنایه را به بهمان سلبریتی زد و مثلا منفعتطلبی او را زیر ذرهبین برد، پس احتمالا او خودش آدم منفعتطلبی نیست و اصلا و اساسا وقتی کسی از قِبَل نقد ناهنجاریها، سالها برای خودش پرستیژ یک منتقد اجتماعی را کسب میکند، در حداقلیترین توقع، عموم او را به عنوان کسی تصور خواهند کرد که خودش مرتکب آن ناهنجاریها نخواهد شد.
شاید آن چه که وضعیت مدیرِی دهه هفتاد را با مدیریِ این سالها متفاوت کرده، مساله «آستانه تحمل» مردمی باشد که تمام کوچه پس کوچههای منفعت طلبی را سرک میکشند و هر که ساکن این کوچهها باشد را رصد میکنند، در واقع جامعهای که نزدیک به یک دهه زیر فشار اخبار رانتها و افشاگریهاست، حالا در درون تک تک عناصرش کاراگاههایی دارد که مو را ازماست بیرون میکشد و پنبهی مدیری را هم میزند، شاید او اصلا از ابتدا همین بوده، واقعا هم تغییری نکرده، اما جامعه و مخاطبش در تندباد تغییرات بوده و حالا صرفا مسالهاش خندیدن به چند آیتم نیست، بیشتر و فراتر میخواهند!
اینگونه است که وضعیت برای مدیریِ مقابل دوربین سخت میشود، مدیریِ پشت دوربین البته همزمان هم آنتن تلویزیون را دارد، هم در نمایش خانگی جولان میدهد، روزی هیولا، روزی دراکولا… پروژه سینمایی هم در دست میگیرد و برای دیگران هم بازی میکند و به قول یک فعال توئیتری، مشخص نیست دقیقا کِی فکر میکند؟ کِی اصلا وقت میکند که این همه کار را با هم انجام بدهد؟ مردم البته و اما او را با نریشنهای دورهمی اشتباه میگیرند، اما او معمولیست در همهی ابعاد، غیر از قرارداد بستن و پروژه برداشتن، که البته آن جا ویژهترین است،در واقع ما دائما با دو مدیری مواجهیم؛ آن که نقدها را نریشن میکند؛ دوستداشتنی و طرف مردم، آن که در نسیم منافع میایستد؛ پرنوسان و نه صرفا با مردم، مدیری مقابل دوربین، شورشیست علیه مدیری پشت دوریبن و بالعکس.
و اما نکته آخر درباره بازخوانیاش از «مهتاب» ویگن، نمادی کاریکاتوروار از به تاراج رفتن «هنر»! انصافا آقای مدیری شما که نهایت دسترسی هستید، این عرصهی خوانندگی را بیخیال شو برادر، خیلیها شایستهتر از شما زیر فشارِ نخواستن هنر و موسیقی شبهاشان مهتابی نبود، آن وقت شما چگونه آن ترانه شاهکار را با آن صدای نیمبند بازخوانی میکنی؟ ما با دو ورِ متناقض شخصیتت کنار میآییم اما حداقل خون هنر را به جوش نیار، دورهمی دارید، دراکولا و هر چه که فکرش را بکنید، «مهتاب» و «ویگن» واین فاز بازخوانیهای مبتذل را بیخیال شو.