جالبز/متن ترانه:
روزگار غریبی است نازنین
دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم دوستت دارم
دلت را میبویند دلت را میبویند مبادا شعلهای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است روزگار غریبی است نازنین
روزگار غریبی است نازنین آن که بر در میکوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
به اندیشیدن خطر مکن
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
روزگار غریبی است روزگار غریبی است نازنین
نمانده در دلم دگر توان دوری
چه سود از این سکوت و آه از این صبوری
تو ای طلوع آرزوی خفته بر باد
بخوان مرا تو ای امید رفته از یاد
نمانده در دلم دگر توان دوری
چه سود از این سکوت و آه از این صبوری
تو ای طلوع آرزوی خفته بر باد
بخوان مرا تو ای امید رفته از یاد
نمانده در دلم دگر توان دوری
چه سود از این سکوت و آه از این صبوری
تو ای طلوع آرزوی خفته بر باد
بخوان مرا تو ای امید رفته از یاد