جالبز: فوتبال، جواهر‌هایی دارد که بازیشان «هایلایت‌خور» نیست و برای درک کامل کیفیتشان، نیاز است که کل ۹۰ دقیقه بازی را با دقت ببینی. وحید امیری، بهترین نمونه این بازیکن‌ها در فوتبال ملی ماست. این مطلب برگرفته از رشته‌توئیت شهاب در توئیتر است. آرسن ونگر در کتاب خود، از فواید فوتبال بی‌امکاناتِ دوران کودکی می‌گوید و تاکید می‌کند که زمان جذب بازیکنان، به سابقه فوتبال بچگیشان اهمیت ویژه‌ای می‌داد. مثال‌هایی هم می‌زند که در آکادمی‌های فوتبال نبودن و بار‌ها «نه» شنیدن؛ اما دست نکشیدن

وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش

یکی از بهترین مثال‌های این‌چنینی در فوتبال ما، کسی نیست جز «وحید امیری». متولد ۱۳۶۷، اهل روستای کوچک «دره‌بادام»، جایی در کو‌ه‌های زاگرس، بین شهر‌های خرم‌آباد و کوهدشت استان لرستان. همونطور که در عکس مشخص است، زمین اطراف روستا او به طوری است که حتی نمی‌شود در آن راحت راه رفت، چه رسد به فوتبال.

وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش

«روستای دره بادام حدود ۱۵۰ خانوار و ۱۰۰۰ نفر جمعیت داره و بیشتر دامدار و کشاورزن. دره بادام در ۵ کیلومتری شمال شهر سراب دوره قرار دارد. قبلاً خانواده اقای امیری ساکن همین روستا بودن، ولی از چند سال قبل به خاطر استعداد و شکوفا شدن توانایی‌های وحید مجبور شدن از این روستا به خرم آباد سفر کنن. وقتی وحید تو روستا زندگی میکرد به خاطر امکانات خیلی خیلی کم مجبور بودیم تا شهر سراب دوره با پای پیاده بریم. چون تو شهر سراب دوره یه زمین خاکی خیلی ابتدایی بود. تو دوران مدرسه چند بار تیم روستامون به لطف بازی‌های وحید قهرمان مدارس شد. تو همون زمین خاکی».

فاصله‌ای که وحید در دوران کودکی، «پیاده» طی می‌کرده تا از روستای سنگلاخی خودشان به شهر کوچک سراب‌دوره که «یک زمین خاکی ابتدایی» داشته برسد، ۴/۵ کیلومتره و طی این مسیر، حدود ۱ ساعت وقت می‌گیرد! ۱ ساعت رفت، فوتبال، ۱ ساعت برگشت؛ به قول آرسن ونگر: سفری از یک دنیا به دنیایی دیگر

از دوران کودکی و نوجوانی سخت امیری می‌گذریم و می‌رسیم به سال ۸۶ و قبولی دانشگاه در رشته حقوق. وحید، به قول خودش «هر روز با کیف ورزشی بر دوش» به دانشگاه می‌رفت و اوایل در تیم فوتسال دانشگاه بازی می‌کرد. سال ۸۷، به واسطه چند دوست، به تیم دسته سومی داتیس خرم‌آباد معرفی شد.

وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش

با اینکه همچنان دانشجو بود، درخشش وحید در داتیس باعث شد که سال ۸۸، تیم دسته‌دومی کوثر لرستان به سراغش بیاد و یک لیگ بالاتر برود! در ۲۱ سالگی؛ اوج جوانی و پتانسیل فیزیکی، اما درگیر درس و فوتبال منطقه‌ای! سال بعد، تیم لیگ یکی داماش (بعد‌ها گهر) دورود خواهان وحید شد.

مشکلات مدیریتی داماش در سال ۸۹، منجر به این شد که وحید با وجود تست پزشکی رسمی، به این تیم بحران‌زده نرود و در سال ۹۰ به دیگر تیم لیگ یکی، یعنی نفت مسجدسلیمان بپیوند. وحید دو سال در مسجدسلیمان درخشید. جایی که به گفته خود، فوتبالش «شکل گرفته».

وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش

سال ۹۲ و در سن «۲۵ سالگی»، وحید بالاخره به لیگ برتر و نفت تهران رفت و شاگرد گل‌محمدی و بعدتر، منصوریان شد. بخش بزرگی از موفقیت نفت، بر پایه دوندگی امیری و شعور فوتبالیش شکل گرفت؛ مثلاً این گل: بازی‌خوانی، دقت ضربه سر، سرعت عمل، شناسایی فضا، تسلط بر بدن، تمرکز و تمام‌کنندگی

وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش

کیفیت وحید، از چشم کارلوس کیروش مربی وقت تیم ملی که دقیقاً به دنبال چنین بازیکنانی می‌گشت، پنهان نماند و بالاخره، آذرماه ۹۳ و در سن «۲۷ سالگی»، وحید برای اولین بار به تیم ملی دعوت شد و در آستانه جام ملت‌های آسیا، به اردوی آماده‌سازی در کشور پرتغال پیوست.

وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش

۱۴ دی‌ماه ۹۳، یک هفته بعد از اردوی پرتغال و یک هفته قبل از شروع جام ملت‌های آسیا، وحید اولین بازی ملی خودش را مقابل عراق تجربه کرد. با اینکه بازی دوستانه بود و ۶ تعویض انجام شد، وحید ۹۰ دقیقه در زمین غوغا کرد و کیروش، ظرف فقط ۲ هفته، فهمیده بود که چه جواهری را پیدا کرده است.

اما وحید، برای الماس شدن، نیاز به تراش داشت؛ چون طبیعتاً ذهنیت او آماده کوران رقابت‌های جام ملت‌های آسیا نبود! در ۲ بازی اول مقابل بحرین و قطر، ۹۰ دقیقه روی نیمکت نشست؛ ولی در بازی نسبتاً تشریفاتی سوم مقابل امارات برای تعیین سرگروه، ۹۰ دقیقه بازی یا بهتر بگوییم، «آقایی» کرد. تقریباً هر حمله‌ای که از چپ انجام می‌دادیم، وحید یار موثرش بود! تسلط و سرعت عملش در عین خونسردی، نوعی از «خیال‌راحتی» را به تماشاگر القا می‌کرد که اصلاً به کسی که تازه ۲-۳ هفته‌ست به تیم ملی دعوت شده نمی‌خورد! حتی در دفاع، وقتی «عموری» همه را به هم ریخته بود، وحید آنجا بود.

وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش

تا رسیدیم به روز سیاه بازی با عراق… ایران، روی کاغذ، باید خیلی راحت عراق را شکست می‌داد؛ ولی آن اخراج عجیب دقیقه ۴۳ پولادی توسط بنجامین ویلیامز، همه‌چیز را خراب کرد. کسی که از ابتدای نیمه دوم برای جبران این اخراج به زمین آمد، کسی نبود جز مهره کم‌کم معتمد کیروش: وحید امیری

از اینکه آن روز چه بر ما گذشت؛ اینکه ۱۰‌نفره، «۲» بار در وقت اضافه و به دراماتیک‌ترین شکل ممکن به بازی برگشتیم؛ می‌گذریم و می‌رسیم به پنالتی ششم، که به قول خود وحید «هنوز صدای تیرک توی گوششه» و مایی که هنوز «از عرشِ شادی به فرشِ ماتم اومدن در کمتر از یک ربع» را به خاطر داریم.

آن روز تلخ قطعاً تا ابد از خاطر وحید و ما پاک نمی‌شود؛ اما کیروش، که دیگه همه متفق‌القولیم که «بازیکن‌شناس» خوبی بود؛ یار مطمئنش را شناخته بود: وحید در «تک‌تک» بازی‌های تیم ملی تا جام جهانی ۲۰۱۸ (جز دو بازی دوستانه با قرقیزستان و سیرالئون) به عنوان یار اصلی یا ذخیره بازی کرد.

وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش

نوروز ۹۴، یعنی دو ماه بعد از ناکامی جام ملت‌ها و در فضایی «ضدکیروشی»، تیم ملی به اردوی از پیش تعیین شده اروپا رفت تا با یکی از قوی‌ترین شیلی‌های تاریخ (که دو ماه بعد، برای اولین بار قهرمان کوپا آمریکا شد) و سوئدِ زلاتان دیدار داشته باشد. قرار بود بعد این اردو، کیروش از تیم ملی برود.

وحید، در پیروزی ۲-۰ ناباورانه مان مقابل اون شیلیِ ترسناک، ۹۰ دقیقه درخشان بود و اولین گل ملی خودش را به هم به ثمر رساند. ۵ روز بعد، در شکست ۳-۱ برابر سوئد، باز هم عالی بازی کرد و تک‌گل ما، حاصل پنالتی گرانکویست روی وحید بود. کیروش در تیم ملی ماند و جایگاه وحید هم تثبیت شد.

جدای از اوج‌گیری ناگهانی در فوتبال ملی، وحید با یک جهش بزرگ دیگر، سال ۹۵ به پرسپولیس رفت. چون این نوشتار، بنا به «رنگی» شدن ندارد، از عملکرد فوق‌العاده‌ش در پرسپولیس چیزی نمی‌گوییم.

وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش

شماره لباس ملی وحید از ۱۳ به ۱۱ تغییر کرد! با صعود راحتتمان به جام جهانی ۲۰۱۸ و در اولین بازی مقابل مراکش، وحید «موثرترین عملکرد همه‌جانبه»‌ای که من از یک بازیکن ایرانی به یاد دارم را به نمایش می‌گذارد! این ویدئوی عادل و مرتضی محصص، گواه حیرت همگانیمان از کیفیت بازی وحید است.

وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش

دیگر همه فهمیده بودند که چرا از دیر معرفی شدن وحید به فوتبال حسرت می‌خوریم. پسر پرتلاشی که محجوب و سربه‌زیر است، اما به موقعش، یک جنگجوی واقعی؛ یادآور این آهنگ لُری از محمد میرزاوندی که می‌گوید:

نگو دیره، می‌خوام تا نفس آخر بجنگم
برای انتقام برادرانم، من مثل یک پلنگِ زخمی هستم

و بالاخره، لحظه شیرینی که قطعاً تا ابد از خاطر وحید و ما پاک نمی‌شود! «لذت لایی زدن» را تا فوتبال بازی نکرده باشی؛ نمی‌فهمی! اصلاً قابل وصف نیست! درست است که لایی زدن به پیکه، افتخار خاصی محسوب نمی‌شود؛ امّا اینکه «وحید امیری» بزند، بی تردید یکی از زیبایی‌های ناب زندگی است.

وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش

همین چند روز پیش و در بازی حساس مقابل بحرین، سامان قدوس با تکنیک مثال‌زدنیش چشم‌ها و تیتر‌ها را برای خودش کرد، ولی کسی که گل اول را با بازی‌خوانی خوب، دریبل و در نهایت «پری‌اسیست» ساخت، امیری بود. سوئد به دنیا نیومده، لهجه‌ش هم به جای انگلیسی، لُریه؛ اما از جان مایه می‌گذارد.

سبک دوندگی و تلاش خالصانه وحید، به قول سینمایی‌ها «هم از لحاظ فُرم، هم محتوا»، یادآور علیِ «بچه‌های آسمان» است. وحید، دوید و دوید و دوید تا بالاخره رسید؛ خیلی دیر رسید، اما رسید؛ از راه درست هم رسید.‌ای کاش در مدارس و دانشگاه‌ها، دو واحد «زندگی‌نامه وحید امیری» درس داده شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *