جالبز – ایمان عبدلی: سه سال بعد؛ نمی‌دانم باید خوشحال باشم یا ناراحت؟! این اولین بار است که نثر این ستون راوی اول شخص دارد و این آخرین بار هم خواهد بود! «هفت چهره» و بعد «چند چهره» به پایان رسید و این اتفاق بزرگی است برای من که از ظهر چهارشنبه تا ظهر جمعه‌ی هر هفته، پر از کلمات این ستون بودم و حالا جای خالی اش به چشمِ ذهنم خواهد آمد. جای خالیِ این که چه باید بنویسم و اصلا مهم‌تر این که چه چیز‌هایی را نباید بنویسم، نوشتن که تمام میشد، مرور و مرور مرور… بعدِ انتشار، من بودم و کامنت‌هایی که هر کدامشان را چندبار می‌خواندم و چه خوشبخت بودم که هیچ کدامشان غرض نداشت، عصبانیت داشت و مهر البته، اما همه اصیل بودند و برای من و برای هر «منی» یک تریبون نعمت بزرگی است.

 

یک هفته و چند چهره؛ نامه‌ی آخر!

شاید برای هر پایانی باید دلیل داشت، اما اتفاقا آغاز دلایل بیشتری می‌خواهد؛ روزی که شروع شدیم قرار بود اتفاقات مهم هفته را با تمرکز بر چهره‌ها (در محصولی جذاب‌تر از یک مطلب صرفا تحلیل) مرور و تا حدی تحلیل کنیم، با ادعای این که کم‌تر جانب دار باشیم و اگر امکانش بود، فکرهایمان را به اشتراک بگذاریم، برای من این تجربه ارزشمندی بود، گو این که فضای تحلیل آن هم هفتگی و منظم (طی سه سال، فقط دو پنجشنبه غایب بودم!) بی نهایت دشوار است و می‌دانم که خیلی‌هایتان درک می‌کردید و می‌بخشید نوسانات این ستون را، به هر حال من با اینجا «زاویه دید» گرفتم و آن را تا حد وسع قلمکی که داشتم انتقال دادم.

حالا از این به بعد می‌خواهم قدر این «پیوند» را بدانم با فرض این که چیزی از اینجا به شما رسیده و تمایل داشته‌اید که رفاقتمان را ادامه بدهیم. یادداشت‌ها را به صورت پراکنده و بسته به سوژه‌های روز (به طور خاص فرهنگی) در بخش خبری سایت ادامه خواهم داد و نکته قابل ذکر دیگر این که اطلاع رسانی درباره یادداشت‌ها را در صفحه اینستاگراممeman.abdoli پُست خواهم کرد. یادآوری این نکته هم شاید بد نباشد که «پایان» جایی رخ می‌دهد که «امکان» نیست، آخرِ این نامه‌ی آخر را به دوستی مُهر می‌کنم و همین!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *