جالبز: فینال شب گذشته حسن یزدانی برای ایرانیها هزاربار دیدنیتر از فیلمهای هالیوودی بود. در مسابقات جهانی نروژ بالاخره طلسم باختهای حسن یزدانی برابر دیوید تیلور شکسته شد.روزنامه شرق نوشت: در شبی که میلیونها بیننده از سراسر دنیا بهویژه ایرانیهای کشتیدوست پای تلویزیون میخکوب شده بودند تا شاهد دوئل جذاب یزدانی و تیلور باشند، اینبار این ستاره کشتی آزاد ایران بود که از تشک پیروز بیرون آمد. از زمانی که کشتی آزاد دنیا در وزن ۸۶ کیلوگرم دو فوقستاره، چون یزدانی و تیلور را به خود دیده، بدون تردید فینالهای این وزن از همه اوزان سرتر و دیدنیتر بوده است. پلنگ جویبار شب گذشته در حالی در پیکارهای قهرمانی جهان ۲۰۲۱ به مصاف رقیب عنواندار خود رفت که اولین پیروزی خود را برابر این ابرمرد آمریکایی به دست آورد.
تیلور و یزدانی پیش از این در جریان رقابتهای جام جهانی کرمانشاه ۲۰۱۷، رقابتهای قهرمانی جهان ۲۰۱۸ و بازیهای المپیک ۲۰۲۰ توکیو با هم رویارو شده بودند که هر سه بار کشتیگیر آمریکا پیروز شده بود. همین موضوع حساسیت چهارمین مبارزه این دو چهره عنواندار کشتی جهان را بیش از پیش کرده بود. حسن یزدانی در حالی کلکسیون افتخاراتش را با این مدال طلا درخشانتر کرد که پیش از این دو مدال طلا، یک نقره و یک برنز از مسابقات قهرمانی جهان صید کرده بود. هرچه که بود، اما مهمترین نکته شکستهشدن طلسم ناکامیهای حسن یزدانی بود؛ عنوان «پادشاه»، «شاهزاده» یا «عالیجناب» چندان مهم نیست، چون فعلا حسن یزدانی در وزن ۸۶ کیلوگرم آقایی میکند.
رضا صائمی روزنامه نگار نوشت: تمام آنچه ماهیت “نبرد” را شکل میدهد… از مبارزه، مقاومت، ایستادگی، تحمل و جنگیدن، در “کشتی” رخ میدهد که اینجا هم نبرد، تن به تن است و هم حریف، تنیده در بدن رقیب!… اینجا میدان یک نبرد بی امان است و قوی بودن در عریانترین حالت خویش!… جایی که جنگندگی خودِ خودِ زندگی میشود؛ و ما دیگر تماشاگر نیستیم، گویی بخشی از تنی هستیم که در حال نبرد با حریفی مشترک است… از این روست که وقتی حسن یزدانی پنچه در پنچه حریف مینهد انگار هشتاد میلیون تن هم وطن در تن او تکثیر میشود و همذات پنداری به اوج همدلی میرسد؛ و آنگاه که تن حریف به خاک میخورد، خاک وطن از اشک شوق خیس میشود و کُشتی تبدیل میشود به کَشتی شادی یک ملت در دریایی از غم ها…
سهند ایرانمهر دراین باره نوشت: نمیدانم چقدر گذشته است از آخرینباری که چشم یکملت به یک قاب دوخته شد، «ایران» را بر زبان آوردیم که با هم «خویشی» کرده باشیم و سهممان از شادی مشترک را یادآوری کنیم. نمیدانم آخرینبار کی بود که یک نفر مثل یک تصویر هولوگرام، بازتابدهنده هشتاد میلیون شد، گریه سردِ شادی، جای گریه گرمِ غم را گرفت، بعد از سوءالقضا، حُسنالقضا نشست.نمیدانم واپسین نوبت کدام روز از تقویم بود که صاحب مجلس شادی، مردم بودند، سه رنگ سرخ وسفید و سبز پس زمینه غروری شد که گرد میدانی، دور افتخار زد و زخم یکشکست، نه به مرهم که به معجزه یکپیروزی، جزو خاطرات شیرین ومشترکمان شد؟ اما این را میدانم که در قحطْسالِ شادی که مرگ، سخاوتمندانه دستگردان جانها شد، ابرها عقیم شدند و دشتها سله بستند و رودها گریختند، شادی اینچنین که چاووشی شادیهای سفر کرده دیگر شود، لازم بود، از ایندست در گردن انداختنها که از روی تشک سرایت کند به همه خانههای این فلات رنجور و از این رایحههای مشامنواز پیروزی که بویناکی عرق شکست را بشوید و بوسه را و وطن را و یک خاطره مشترک دیگر را سرود شامگاهمان کند از آن لازمتر.
مهدی یزدانی خرم نوشت: و مبارزه آفریده شد… نبردهای بدن به بدن همان لحظهی موعودند برای من و همیشه نوشتهام یکی از دلایلی که شیفتهی کیوکوشین، مبارزات آزاد رزمی و البته کشتی هستم جهانیست که در آن ذهن و بدن در اوجِ تنهایی باید خود را به اثبات برسانند. برای همین هیچگاه «ورزش» را دوست نداشتهام، اما «مبارزه»ای برآمده از آن را میستایم. وقتی امیرحسین زارع با بیش از صد و سی کیلو وزن پشتک میزند بعد پیروزیاش شکوهِ ذهنی را میبینم که توانسته بدن را وادار به مبارزهای موفق کند. نفس مبارزه برای من همیشه شبیهِ نوشتن بوده. تنها، مقابلِ جهانی که میخواهی شکافاش دهی و روایتِ خودت را بسازی؛ و بدن در اوجِ اضطراب و ذهن در نهایت جان. اغلب هم شکستخوردن. شکست از بدنِ جهانی که رام نمیشود تا بتوانی چیزی مقابلاش عَلَم کنی و برای همین تاریخ پر است از نویسندهگان شکستخوردهای که گاه تا سر حدِ توان جنگیدهاند. کشتی نیز برای من چنین است. کشفِ قدرت و از آن مهمتر ذهنِ دیگری؛ و فتحِ آن. آنهایی که مبارزه کردهاند میدانند بدنِ زورمند و آماده بدونِ ذهنِ خلاق هیچ ارزش و کاربردی ندارد. خام است، بیهدف و از قضا به راحتی از پا درمیآید. مثلن امشب زارع مقابل حریف گرجستانی ذهن خود را به رخ کشید.
وادارش کرد به حملههای کور و تحمل خیمههای سنگین و درنهایت «ناامیدشدن»اش. طوری که عملن بیست ثانیهی آخر را که بارها دیدهایم چهقدر نتایج را عوض کرده، بیانگیزه سپری کرد و این یعنی ذهن به ذهن باخته. هرچند مبارزه در میدان آفرینشی مدام است. ما بارها و بارها کشتی تماشا میکنیم و «تکرار»اش آزردهمان نمیکند، زیرا هر مبارزهای، در هر سطحی قصهی خود را دارد. چه در یک باشگاه کوچک در انتهای شهری دورافتاده، چه بر تشک جام جهانی. ما مستِ «مبارزه» میشویم به عنوان بیننده. سعی میکنیم ذهنِ آنها را بخوانیم و اضطرابشان هم به ما منتقل میشود و بعد پایان، فارغ از برد و باخت ما نیز در «مبارزه» حضور داشتهایم. شاید برای همین است که سیاستمداران شیفتهی استفاده یا «سوءاستفاده» از قهرمانان هستند. زیرا میدانند آنها برای لحظههایی مردمان بسیاری را با خود همراه میکنند و ایستادن کنارشان برای تمام اهل سیاست همیشه یک اصل بوده. عکس یادگاری با ذهن و بدن پیروزِ «دیگری». اما حظِ مبارزه و جنگیدن را هیچ سیاستمداری نمیتواند از آن خود کند حتا هیچ مبارزی. زیرا او در همان چند دقیقه متولد میشود و میمیرد و این چرخه مدام تکرار میشود. مبارز در میدان یک وضعیت دارد و بیرون آن یک وضعیت دیگر؛ و این تولد و مرگ در هر مبارزه است که تاریخ است.