جالبز: محسن مخملباف هشتم خرداد ۱۳۳۶در جنوب شهر تهران به دنیا آمد و به دلیل فقر خانوادگی از ۸تا ۱۷سالگی در سیزده شغل مختلف شاگردی و کارگری کرد تا مخارج خود و مادرش را تامین کند. مخملباف در زندگی شخصی از فقر شدید رنج می‌برد و با دیگران نیز به خاطر داشتن زندگی خوب و رضایت بخش به شدت درگیر بود. این مطلب برگرفته از توییتر محسن ظهوری است.
 
محسن چرخش‌باف؛ از سوپرانقلابی به مخالف نظام
 
محسن مخملباف یکی از عجیب‌ترین فیلمسازان ایران بود؛ از اوج مذهبی و حکومتی بودن تا رسیدن به تابوشکنی و مخالف نظام شدن، مسیری واقعا شگفت‌انگیزه طی کرد، شاید فیلم‌های ضعیف اخیرش باعث شد تا کل کارنامه او نادیده گرفته شود.
 
مخملباف همواره در پی تغییر دنیا به آن شکلی بود که خود به آن علاقه داشت از آن رو بود که در سن ۱۵ سالگی وارد فاز مسلحانه برای نبرد با رژیم شاه شد اگر چه عده‌ای این ورود را اتفاقی دانسته و و این اتفاق را مبدا تحولات بعدی در زندگی مخملباف می‌دانند، ولی به هر حال وقتی او مشاهده کرد که با اسلحه نمی‌تواند دنیا را تغییر دهد رو به دنیای هنر آورد و از سال ۵۹ وارد عرصه کار تولید آثار هنری شد و نقد می‌نوشت و به تدریج احساس کرد که سینما آن هنری است که باید از طریق آن حرف هایش را بزند و زیر نظر «منوچهر حقانی پرست» که از دست یاران سینمای قبل از انقلاب و کارمند ارشاد رژیم طاغوت بود در ساخت فیلم «توجیه» همکاری خود را آغاز کرد. «توجیه» اولین کار سینمایی جدی؛ داستان گروهی بمب‌گذار در زمان شاه که یک مسلمان مقید، مخالف کار اوناست.
 
محسن چرخش‌باف؛ از سوپرانقلابی به مخالف نظام
 
دین و اخلاق و سیاست؛ آغاز دوره اول فیلمسازی مخملباف:
 
محسن چرخش‌باف؛ از سوپرانقلابی به مخالف نظام
 
«توبه نصوح»، «دو چشم بی‌سو»، «استعاذه»، «زنگ‌ها» (فیلمنامه) و در آخر «بایکوت». حکومت راضی، ولی خودش ناراضی.
 
دوره اول فیلمسازی مخملباف باب دل امثال شورجه، سلحشور و شمقدری شد. این‌ها تا آخرین کار‌ها هم تحت‌تاثیر آن دوره مخملباف بودند؛ اینکه مسلمان‌ها به اتکای آموزه‌های دینی‌شان فهمیده‌تر از بقیه هستند و نزد خدا عزیزتر، پس پیروزی از آنِ آنهاست. اما مخملباف شک داشت و مسیر خودش را تغییر داد.
 
نقد اجتماعی ورود مخملباف به دور دوم فیلمسازی:
 
محسن چرخش‌باف؛ از سوپرانقلابی به مخالف نظام
 
«بایسیکل‌ران»، «دستفروش»، «عروسی خوبان»، «مدرسه رجایی» (فیلمنامه)، «فرماندار» (فیلمنامه) و «شب‌های زاینده‌رود». دوره‌ای که دوستان قدیمش به مخالفان تبدیل شدند. آوینی او را سرگردانی دانست که راه نجاتی را نشان نمی‌داد. نقد آوینی بر دوره‌ی دوم فیلمسازی مخملباف، با طعنه و تندی همراه است. مخملباف دوربینش را به مناطق فقیر برده و از نظام عدالت می‌خواهد، اما آوینی او  را شکاکی می‌داند که مردم را ناامید می‌کند.
 
آخرین فیلم این دوره یعنی «شب‌های زاینده‌رود» نشون داد که مخملباف هیچ اهمیتی به این نقد‌ها ندارد. این فیلم تا امروز یکی از تندترین انتقاد‌ها به جنگ است. فیلمی با قصه ضعیف و شعاری (مثل فیلم‌های دوره اولش)، اما به شدت تند و تلخ از اثرات جنگ بر زندگی مردم و کسانی که جنگیدن، اما نادیده گرفته شده‌اند. مخملباف که با کمک‌های حکومتی فیلمساز شده بود، حالا سیاست‌های حکومت رو نقد می‌کرد.
 
کسی که قبلا برای روشنفکران مخالف نظام آرزوی مرگ می‌کرد و به حضور بازیگران قدیمی سینما اعتراض داشت، حالا خودش تبدیل به یک مخالف شده بود. اگه «عروسی خوبان» انتقادی از یک جبهه رفته علیه سرمایه‌داری بود، «شب‌های زاینده‌رود» خود جنگ را زیر سؤال برد.
 
محسن چرخش‌باف؛ از سوپرانقلابی به مخالف نظام
 
اینطوری بود که «مجید مجیدی»، از تلفیق دو دوره اول مخملباف یعنی حضور دین و نگاه به طبقات فقیر برای فیلمسازی الهام می‌گیرد، «ابراهیم خاتمی‌کیا» تحت‌تاثیر «عروسی خوبان» فقط از نگاه جبهه‌رفته‌ها اشکالات را نقد می‌کند و قهرمان‌هاش همیشه در پی سهم‌خواهی هستند؛ و «رسول ملاقلی‌پور» با تاثیر از «شب‌های زاینده‌رود» کم‌کم به فیلمسازی ضدجنگ تبدیل شد. اما برای مخملباف این موضوع هم تمام شده است و همزمان پی چیزی دیگری است.
 
عشق؛ دوره سوم فیلمسازی مخملباف:
 
مخملباف «نوبت عاشقی» را درباره یه مثلث عشقی در ترکیه می‌سازد. حرف زدن درباره عشق در سینمای آن سال‌ها ممنوع بود چه برسد به مسئله خیانت. پس «نوبت عاشقی» همراه با «شب‌های زاینده‌رود» توقیف شد و این کار، مخملباف را عصبانی کرد. همین‌طور مخالفانش هم به دشمنان سرسخت تبدیل شدن جنجال این دو فیلم به نمازجمعه‌ها هم رسید.
 
محسن چرخش‌باف؛ از سوپرانقلابی به مخالف نظام
 
 «ناصرالدین‌شاه آکتور سینما»؛ آغاز دوره چهارم مخملباف:
 
مخملباف دیگر فیلم‌بین شده و تاریخ سینمای ایران را مرور کرده است. فهمیده است که فیلم‌های قبل از انقلاب بی‌ارزش نبودن و فیلمساز‌ها و بازیگران زیادی بی‌دلیل کنار گذاشته شده‌اند، پس خشم توقیف دو فیلمش را تبدیل به فیلمی انتقادی به نام   «ناصرالدین‌شاه آکتور سینما» کرد. ساخت این فیلم  در زمان خودش جسورانه بود. مخملباف فیلم‌های قبل از انقلاب را ستایش می‌کند و تصویر بازیگران ممنوع شده رابر پرده می‌آورد: بهروز وثوقی، فردین، ناصر ملک‌مطیعی، بیک‌ایمانوردی، ایرج قادری و … همین هم دوباره جنجال بزرگی درست می‌کند.
 
محسن چرخش‌باف؛ از سوپرانقلابی به مخالف نظام
 
دوره سوم یعنی محوریت عشق باید فعلا منتظر بماند تا مخملباف در دوره چهارم خودش یعنی کشف سینما، به اندازه کافی تجربه کسب کند؛ «هنرپیشه» و «سلام سینما» را بسازد و به جشنواره‌های خارجی برود. بعد برگردد و نگاه انتقادی به انقلاب بندازه: «نون‌وگلدون»
 
محسن چرخش‌باف؛ از سوپرانقلابی به مخالف نظام
 
فیلم «نون‌وگلدون» حاصل تجربه‌های مخملباف در دوره‌های فیلمسازی جدیدش است؛ بازگشت به دوره سوم (عشق) با نگاهی به دوره دوم اجتماعیش. فیلمی که آغاز راه جدید فیلمسازه؛ رویکرد سیاسی نظام درباره انقلاب را قبول ندارد و دم از آشتی می‌زند و اینکه می‌شد بدون انقلاب به دستاورد‌های بهتری رسید.
 
مخملباف هم‌زمان «گبه» را می‌سازد؛ فیلمی عاشقانه که در «سکوت» ادامه پیدا می‌کند. در این مدت دو فیلم کوتاه سیاسی هم ساخت؛ «در» و «تست دموکراسی» که هر دو نگاه سیاسی مخملباف را در «نون‌وگلدون» ادامه می‌داد. شاید بشود این نگاه سیاسی را ادامه‌ای بر دوره دومش (اجتماعی) دانست.
 
محسن چرخش‌باف؛ از سوپرانقلابی به مخالف نظام
 
مخملباف امروز به فیلمسازی ناتوان تبدیل شده است. فیلم‌های ضعیفی می‌سازد با قصه‌های شعاری و حرف‌های بی‌سروته. شاید گفته شود مشکل او رفتن از ایران و از دست دادن منبع الهام اش است. اما بزرگ‌ترین مشکل مخملباف دروغ‌گویی؛ دروغ گفتن به خودش، نپذیرفتن گذشته‌اش، واکاوی نکردن راهی که آمده است.
 
او می‌خوهد گذشته خود را از یاد ببرد. به‌نظر می‌آید مخملباف هر دوره به چیزی که گفته اعتقاد داشته است. ولی حالا چیز‌هایی از او می‌بینیم که مصنوعی است. می‌تواند دوباره به «نون‌وگلدون» برگردد، نه صرفا رویه سیاسی‌فیلم اش، بلکه نقد خودش. صداقت می‌تواند نجاتش بدهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *