در ادبیات کلاسیک، سیمرغ و ققنوس هر دو پرنده‌های اسطوره‌ای افسانه‌ای هستند، اما تعاریفی متفاوت دارند. در این مطلب با فرق ققنوس و سیمرغ آشنا می‌شوید.

 

فرق ققنوس و سیمرغ
جالبز | بخش سرگرمی – وجود شباهت‌های زیاد بین دو پرنده‌ سیمرغ و ققنوس، اسطوره‌ای و افسانه‌ای بودن هر دو و مشابه بودن صفات آن‌ها، سبب شده است تا بسیاری بر این باور باشند که این دو یکی هستند و یا یکی دنباله‌ دیگری است؛ در صورتی یکی خواندن آن‌ها امری اشتباه است. لازم به ذکر است که نمی‌توان یک معنا و مفهوم به هر کدام از این اسطوره‌ها داد و در این مطلب تنها سعی کرده‌ایم تا توضیحی مختصر، ولی مفید را در اختیار شما بگذاریم؛ بنابراین در ادامه ابتدا تعاریف این دو پرنده و جایگاه‌ آن‌ها در ادبیات فارسی را خواهیم آورد و سپس با بررسی فرق ققنوس و سیمرغ با شما خواهیم بود.

تعریف ققنوس

قُقنوس (به زبان یونان باستان: Φοῖνιξ، به عربی: العنقاء و به انگلیسی: Phoenix) پرنده مقدّس افسانه‌ای بوده که در اساطیر ایران، یونان، مصر و چین از آن نام برده شده‌است. جالب است بدانید که گرچه ققنوس در اساطیر ملل آسیایی همچون چین و ایران جایگاه ویژه‌ای دارد، ولی یک اسطوره ایرانی به حساب نمی‌آید. افسانه‌ این پرنده از مصر باستان برخاسته، به یونان و روم رفته و همسو با باور‌های مسیحیت شاخ و برگ بیشتر یافته‌است.
گفته می‌شود که ققنوس مرغی نادر است که در تنهایی زندگی می‌کند و هیچ جفتی ندارد؛ در نتیجه از او زایشی نیز پدید نخواهد آمد. منقارش مثل یک نی بلند است و نزدیک به صد سوراخ روی منقارش قرار دارد. هر سوراخ صدای خاصی از خود ایجاد می‌کند و رازی را آشکار می‌کند.
فرق ققنوس و سیمرغ
افسانه‌ این پرنده به این صورت است که هر پانصد تا هزار سال یک بار، بر توده‌ای بزرگ از هیزم بال می‌گشاید و آواز می‌خواند و چون از آواز خویش به وجد و اشتیاق آمد به منقار خویش آتشی می‌افروزد و با سوختن در آتش تخمی از وی پدید می‌آید که بلافاصله آتش می‌گیرد و می‌سوزد و از خاکستر آن ققنوسی دیگر متولد می‌شود. تنها دلخوشی ققنوس مرگ است، برای آن که بتواند زاده شود ابتدا می‌خواهد که بمیرد. او فرزند خویشتن است. هم والد خویش است و هم وارث خود، هم دایه است و هم طفل. ققنوس در اغلب فرهنگ‌ها، نماد جاودانگی و عمر دگربار تلقی شده‌است. البته به دلیل صدای خوشی که دارد در برخی از فرهنگ‌ها معتقد هستند موسیقی از آوای او پدید آمده است. همچنین در فرهنگ اسطوره‌ای چین، ققنوس با نام فنگ هوانگ یا پرندهٔ سرخ شناخته می‌شود که از جنس آتش است و نماد تابستان و جنوب محسوب می‌شود.

ققنوس در ادبیات ایران

در اساطیر ایران، قُقنوس یا قُقنُس، معرب کلمه یونانی کوکنوس (Kuknos)، و همتای کلمه هندی و اروپایی و چینی فونیکس است و چنین می‌نماید که شکل آن ترتیب و برآیندی از قرقاول، مرغ چینی و آمیزه آن با دیگر مرغان اسطوره‌ای است. در شعر کهن فارسی تقریبا هیچ‌گاه به ققنوس اشاره نشده و می‌توان گفت که طی هزار سال شعر فارسی تنها عطار نیشابوری است که در اشعار خود از این پرنده نام برده است و جالب این که وی نیز به صراحت با این باور دیرینه که ققنوس حیات جاودان دارد مخالفت ورزیده و برعکس ققنوس را نیز مانند دیگر موجودات فانی دانسته و بر همه‌گیر بودن پدیده مرگ تاکید کرده است. در منطق الطیر عطار ققنوس مرغی دلستان بوده که مأوای او در هندوستان است.

تعریف سیمرغ

سیمرغ پرنده‌ای اسطوره‌ای در افسانه‌ ایرانی است. شاید بتوان سیمرغ را از مهم‌ترین موجودات در ادب پارسی برشمرد. فهم معنی دقیق دو حرف اول سیمرغ بسیار مهم است. آیا سی همان عدد ۳۰ است و یا اینکه سی تحریف شده و یا خلاصه شده از واژه دیگری است؟ بعضی بر این باورند که این سی همان ۳۰ عدد بوده، ولی پیشینه‌ تاریخی سیمرغ چیز دیگری می‌گوید.

سیمرغ در ادبیات ایران

پیشینه حضور این مرغ اساطیری در فرهنگ ایرانی به دوران باستان و پیش از اسلام می‌رسد. آنچه از اوستا و آثار پهلوی بر می‌آید، این است که سیمرغ مرغی بوده با بال‌های گسترده که بر درختی درمان‌بخش به نام “ویسپوبیش” یا “هرویسپ‌تخمک” که در بردارنده تخم همه گیاهان است آشیانه دارد. کلمه سیمرغ در اوستا به صورت مرغ وسئن آمده که وسئن به هیچ وجه نماینده عدد ۳۰ نیست؛ بلکه استعاره‌ای از تعداد مشخص پرندگان دانا از حوادث غیب است و گاهی معنای آن همان شاهین می‌شود. این مرغ مرغی است که در عالی‌ترین درجه بوده و شاید نام دیگر آن همای سعادت باشد.
فرق ققنوس و سیمرغ
سیمرغ همچنین نقش مهمی در داستان‌های شاهنامه دارد. آشیانه او کوه اسطوره‌ای قاف بوده و در شاهنامه‌ فردوسی دو چهره‌ متفاوت یزدانی (در داستان زال) و اهریمنی (در هفت‌خوان اسفندیار) دارد. سیمرغ اهریمنی بیشتر یک مرغ اژدهاست، ولی حضور سیمرغ یزدانی با تولد زال آغاز می‌شود؛ در این جا همواره او را زیر بال خویش پشتیبانی می‌کند و به رستم در نبرد با اسفندیار روئین تن یاری می‌رساند.

به غیر از فردوسی دیگر شاعران فارسی زبان نیز سیمرغ را چهرهٔ داستان خود قرار داده‌اند. از جمله منطق الطیر، عطار نیشابوری نیز از آن دسته‌اند. داستان معروفی که امروزه از سیمرغ وجود دارد داستان عطار نیشابوری است. خلاصه‌ی این داستان به صورت زیر است:
گروهی از مرغان برای جستن و یافتن پادشاهشان سیمرغ سفری را آغاز می‌کنند. هفت وادی به ترتیب چنین است: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، و فقر. در پس آن‌ها در هر مرحله گروهی از مرغان از راه بازمی‌مانند و به بهانه‌هایی پا پس می‌کشند. تا این‌که پس از عبور از هفت مرحله از گروه انبوهی از پرندگان تنها سیمرغ باقی می‌ماند و با نگریستن در آینه حق درمی‌یابند که سیمرغ در وجود خود آن‌هاست. در نهایت با این خودشناسی مرغان جذب جذبه خداوند می‌شوند و حقیقت را در وجود خویش می‌یابند. در اینجا سیمرغ نماد حکمت و خرد تمام و بی‌نقص است که پاسخ تمام پرسش‌ها را در خود دارد. در واقع با واکاوی در منطق حکمی و عرفانی عطارنیشابوری می‌توان به فهم این نکته رسید که سیمرغ شدن، طلب یا تلاشی برای رسیدن از کثرت به وحدت است.

فرق ققنوس و سیمرغ

۱. اولین و بارزترین تفاوت ققنوس و سیمرغ این است که ققنوس از اسطوره‌های ایرانی محسوب نمی‌شود و هر کجا از آن با این عنوان استفاده شود، اشتباه است. چراکه از یونان آمده و در گستره‌ شهر کهن فارسی جایی ندارد. در صورتی که سیمرغ اسطوره‌ای کاملا ایرانی است.
۲. با توجه به تعاریف بالا اساس و پایه‌ به وجود آمدن هر کدام نیز بسیار متفاوت است و یکی خواندن آن‌ها کار اشتباهی است. ققنوس پرنده‌ای تنهاست که برای آن که بتواند زاده شود ابتدا باید بمیرد، ولی سیمرغ مرغی بوده که در عالی‌ترین درجه است و شاید نام دیگر همای سعادت باشد.
۳. سیمرغ نماد وحدت، عالم بالا، مرغ خدا و مظهر عالی‌ترین پرواز‌های روح و انسان کامل شناخته شده‌است؛ اما ققنوس را نماد جاودانگی می‌دانند.
فرق ققنوس و سیمرغ
۴. سیمرغ با توجه به اشعار ایرانی به عنوان موجودی فراطبیعی، انتزاعی، لاهوتی و متصل به دانای کل مطرح است؛ اما ققنوس در شعر نیما بازگشت به سنتِ تفکر عرفانی و گرایشِ به جهان ماورای طبیعی نیست و ویژگی‌های ممتاز زمینی دارد. البته عطار نیشابوری ققنوس را هم خیالی می‌داند.
۵. سیمرغ از نظر ایرانیان در واقع از حالت پرنده بودن در می‌آید و ساحتی فراتر، چون معنوی و عرفانی را توصیف می‌کند و در وجود انسان رخ می‌دهد. اما از ققنوس همچنان به عنوان یک پرنده استفاده می‌شود که می‌تواند موجودی جاودان باشد. البته شاید بازتاب ضمیر ناهشیار انسان باشد که میل به جاودانگی دارد. هر چند که در منطق‌الطیر عطار نیشابوری، ققنوس نیز فانی تلقی شده‌است.

نمونه شعر فارسی درباره سیمرغ و ققنوس

تنت قافست و جانت هست سیمرغ

ز سیمرغی تو محتاجی به سی مرغ

حجاب کوه قافت آرد و بس

چو منعت می‌کند یک نیمه شو پس

به جز نامی ز جان نشنیدهٔ تو

وجود جان خود تن دیدهٔ تو

همه عالم پر از آثار جان است

ولی جان از همه عالم نهانست

تو سیمرغی ولیکن در حجابی

تو خورشیدی ولیکن در نقابی

ز کوه قاف جسمانی گذر کن

بدار الملک روحانی سفر کن

تو مرغ آشیان آسمانی

چو بازان مانده دور از آشیانی

چو زاغان بر سر مُردار مردی

ز صافی گشته خرسندی بدردی

چو بازان باز کن یک دم پر و بال

برون پر زین قفس وین دام آمال

چو بازان ترک دام و دانه کردی

قرین دست او شاهانه کردی

به پری بر فلک زین تودهٔ خاک

همی گردی تو با مرغان در افلاک

وگرنه هر زمان بی بال و بی پر

چو مرغ هر دری گردی به هر در

گهی در آب گردی همچو ماهی

گهی چون آب باشی در تباهی

« عطار نیشابوری »


قُقنوس، مرغ خوشخوان، آوازه  جهان،
آواره مانده از وزش بادهای سرد،
بر شاخ خیزران،
بنشسته است فرد.
بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان.
او ناله‌های گمشده ترکیب می‌کند،
از رشته‌های پاره صدها صدای دور،
در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه،
دیوار یک بنای خیالی می سازد.
از آن زمان که زردی خورشید روی موج
کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج
بانگ شغال، و مرد دهاتی
کرده‌ست روشن آتش پنهان خانه را
قرمز به چشم، شعله ی خردی
خط می‌کشد به زیر دو چشم درشت شب
وندر نقاط دور،
خلق اند در عبور …
او، آن نوای نادره، پنهان چنان که هست،
از آن مکان که جای گزیده ست می پرد
در بین چیزها که گره خورده می شود
یا روشنی و تیرگی این شب دراز
می‌گذرد.
یک شعله را به پیش می نگرد.
جایی که نه گیاه در آنجاست، نه دمی
ترکیده آفتاب سمج روی سنگهاش،
نه این زمین و زندگی اش چیز دلکش است
حس می کند که آرزوی مرغ‌ها چو او
تیره‌ست همچو دود.

اگر چند امیدشان
چون خرمنی ز آتش
در چشم می نماید و صبح سپیدشان.
حس می کند که زندگی او چنان
مرغان دیگر ار بسر آید
در خواب و خورد
رنجی بود کز آن نتوانند نام برد.
آن مرغ نغزخوان،
در آن مکان ز آتش تجلیل یافته،
اکنون، به یک جهنم تبدیل یافته،
بسته ست دم به دم نظر و می‌دهد تکان
چشمان تیزبین.
وز روی تپه،
ناگاه، چون بجای پر و بال می‌زند
بانگی برآرد از ته دل سوزناک و تلخ،
که معنیش نداند هر مرغ رهگذر.
آنگه ز رنج های درونیش مست،
خود را به روی هیبت آتش می‌افکند.
باد شدید می دمد و سوخته‌ست مرغ!
خاکستر تنش را اندوخته‌ست مرغ!
پس جوجه‌هاش از دل خاکسترش به در.
« نیما یوشیج »

سخن آخر

از مجموع آنچه که در این مقاله آورده شده می‌توان نتیجه گرفت که با وجود شباهت‌هایی، چون اساطیری بودن و خیالی و ماورایی بودن، هر دو پرنده کاملا با هم متفاوت هستند و یکی خواندن آن‌ها اشتباه است. آنچه که در ایران و برای ایرانیان بیشتر اهمیت دارد سیمرغ است چرا که ریشه‌ای کاملا پارسی داشته و در شاهنامه و در منطق‌الطیر پرنده‌ اصلی سیمرغ است و نقش مهم و کلیدی دارد، در حالی که به ققنوس تنها اشاره‌هایی کوتاه و گذرا می‌شود. اما این تنها خلاصه‌ای از مفهوم هر کدام از این دو پرنده بود. اگر بخواهید بهتر و بیشتر با نماد هر کدام و آنچه به این دو پرنده نسبت داده شده است آشنا شوید باید به سراغ کتاب‌هایی، چون شاهنامه فردوسی و منطق‌الطیر عطار بروید و وقت بیشتری را صرف خواندن کنید.
در پایان شما را به خواندن مقاله «گلچینی از بهترین اشعار فردوسی» دعوت می‌کنیم.

منبع: ستـــاره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *