خراسان/ نظر کارگردان مشهور درباره شادی و خوشبختی برآمده از جهانبینی منحصربهفرد اوست و نمیتوان گفت که کاملا درست یا کاملا اشتباه است
شادی، خوشبختی، آرامش و … کلمات مبهمی هستند که بارها شنیدهایم و گفتهایم. ممکن است در مقطعی از زمان گلایه کرده باشیم که چرا شادی مثل یک کبوتر جلد، روی بام زندگی ما ننشسته است! سؤال درباره مسائل مهم هستی، یکی از پرسشهایی بوده که مشاهیر جهان به آن جواب دادهاند. پاسخ آنها برآمده از جهانبینی منحصربهفردشان است و کاملا درست یا کاملا اشتباه نیست. درست مثل جوابی که آلفرد هیچکاک، کارگردان مشهور میدهد و شادی را توصیف میکند. ویدئوی این پاسخ به تازگی در شبکههای اجتماعی پربازدید شده و به همین دلیل، نگاهی روانشناسانه به آن خواهیم داشت.
تعریف هیچکاک از خوشبختی و روانکاوی کلاسیک
«هیچکاک» در توصیف شادی میگوید: «شادی، افقی شفاف است. وقتی هیچچیز نگرانکنندهای مشغله ذهنیات نباشد. درون تو تنها چیزهای سازنده و نه مخرب حضورداشته باشند. در نظر من، «نفرت» تباه ساختن انرژی وکاملا بیحاصل است، هرزمانی که احساسات منفی کمتر شوند و بتوانید به آینده بنگرید، به شادی دست خواهید یافت». هیچکاک با اینکه در یکی از فیلمهایش تصویر کاملاً اشتباهی را از اخلاق حرفهای روانکاوی به نمایش میگذارد اما درکل میتوانیم بگوییم او تحت تأثیر روانکاوی بوده و «احتمالاً» تفسیر او از خوشبختی و شادی هم برگرفته از روانکاوی کلاسیک است. فروید، روانکاو، معتقد بود نیروگذاریهای روانی انسان، معطوف به دو رانه مرگ و زندگی هستند. هدف رانه زندگی، تداوم حیات است. به تعبیری، آفرینشی که هیچکاک از آن حرف میزند را میتوانیم جزئی از هنرنمایی غریزه زندگی بدانیم. اما رانه مرگ، قصد ویرانگری دارد و هدف نهاییاش این است که هر آن چه زنده است را به حالت غیرزنده دربیاورد. تنبلی، خودآزاری، دگرآزاری، افسردگی، تعدادی از جلوههای مرگ هستند.
چه کنیم درونمان فقط چیزهای سازنده باشد؟
هیچکاک میگوید خوشبختی وقتی رخ میدهد که درون تو تنها چیزهای سازنده و نه مخرب حضورداشته باشند. اما آیا امکان دارد که تمام میل ما معطوف به زندگی و چیزهای سازنده باشد؟ واقعیت این است که خیلی وقتها نیروگذاری روانی و انرژی ما صرف تخریب میشود. ژنتیک، خلقوخو، محیط، یادگیری، تجارب زندگی و همینطور امیال ناخودآگاه ما در انتخابهایمان تأثیر دارند و بعضی وقتها بیشتر به سمت نیستی و نابودی حرکت میکنیم تا حیات و پویایی. طراحی مغز ما بهگونهای است که تمام هیجانها را در خودش جا داده است. ما هم خشم، تنفر و ناامیدی را احساس و تجربه میکنیم و هم شادی، عشق و… را. نمیشود یک خط پررنگ بین هیجانهای مثبت و منفی کشید و آنهایی را که ناخوشایند هستند، دور انداخت. به نظر میرسد تکتک هیجانهای ناخوشایند، وقتی شدت، مدت و فراوانیشان زیاد شود، اجازه حرکت را از ما میگیرند و آنوقت است که رانه مرگ غلبه پیدا میکند. درست مثل هیچکاک که میگوید «نفرت، تباه ساختن انرژی و بیحاصل است.»
اضطرابها به صفر نمیرسد
هیچکدام از ما قادر نیستیم رنجها و اضطرابها را به صفر برسانیم(این اتفاق فقط در مرگ بیولوژیک رخ می دهد) پس تا وقتی زنده هستیم ناگزیر باید با رنج و دردها دستوپنجه نرم کنیم. اما میتوانیم ظرفیت پذیرش رنجها را افزایش دهیم و چنین ظرفیتی است که کمک میکند در مقابل سختیهای زندگی تاب بیاوریم و ادامه دهیم. حلوفصل کردن گذشته، تعدیل هیجانهای منفی، کارآمدی بیشتر و کمتر شدن علایم آزاردهنده، کمک میکنند در جریان رانه زندگی، پویاتر باشیم(فرایندی بسیار پیچیده و سخت که فقط به کمک یک روانکاو یا روان شناس حرفهای امکانپذیر است). درنهایت میتوان گفت احساس خوشبختی، زمانی محقق میشود که افراد بتوانند لذت را تجربه کنند، عشق بورزند و انرژیشان را در مسیر کار قرار بدهند. در این صورت است که میشود گفت رانه زندگی پررنگتر از رانه مرگ است.
نویسنده : نگار فیضآبادی | کارشناسارشد روان شناسیبالینی