داستان شب/ یک عاشقانه آرام- قسمت بیست و دوم و آخر
جالبز/ گفته ی تو، شرط انسان بودنش، نپوسیدن است و شرط نپوسیدنش از کنار زمان گذشتن. دریا بودن، بدون برنامه یی برای توفان های در راه. اینها را من می…
جالبز/ گفته ی تو، شرط انسان بودنش، نپوسیدن است و شرط نپوسیدنش از کنار زمان گذشتن. دریا بودن، بدون برنامه یی برای توفان های در راه. اینها را من می…
جالبز/ سفر دوم، اردیبهشت، به شمال.عاشق می داند که در سفر، روح، چگونه به لطافتی بلورین دست می یابد.عشق انسان را سبکبال می کند.– ” دستِ باد بر گیسوانِ تو…
جالبز/ – یک روز، به دیدنش برویم. خوب کار می کند.بعد، سری به زیر پله می زنیم؛ پسر جان! آیا تو اَثَرگاهِ ایران باستان را دیده یی؟– سلام! خیر قربان!…
جالبز/ حافظه، برای عتیقه کردنِ عشق نیست، برای زنده نگه داشتنِ عشق است.اگر پرنده را به قفس بیندازی، مثل این است که پرنده را قاب گرفته باشی.و پرنده ی قاب…
جالبز/ صاحبخانه سخت می گرید.همسرانش،دخترانش و پسرانش می گریند.-اینجا برای شما می ماند.برای همیشه.دست به ترکیبش نمی زنم.اجازه هم نمی دهم.به شرفم!وصیت می کنم بعد از مرگم هم دست به…
جالبز/ … و شب ، گرادگرد، آتش را مملو از خاطره میکنیم.و همیشه خاطرات عاشقانه، از نخستین روز، نخستین ساعت، نخستین لحظه، نخستین نگاه و نخستین کلمات آغاز میشود همانگونه…