کافی است یک بار مقابل چشمان مادربزرگ تان چادر به سر بکشید و با خیال آسوده به بیرون بروید آنوقت است که با چشمان به اشک نشسته روایت هایی را برایتان بازگو میکنند که شاید باورش برایتان سخت و غیر قابل ملموس باشد. روایت هایی از آزار و شکنجه زنان محجبه ای که به دلیل کوتهاندیشی های و تقلید بی فکر و منطق رضاخان باید به اجبار چادر از سر برمیداشتند و چنان یک کالا به جامعه عرضه میشدند. هر چند رضا خان به اسم آزادی قانون کشف حجاب را وضع کرد اما این آزادی منتهی شد به جنایتی در حق زنان چنان خانه نشینی، سقط جنین، شکنجه و شلاق و در نهایت شهادت! به مناسب 17 دی ماه برگی از تاریخ را ورق زدیم و بخشی از ماجرای کشف حجاب و اسرار و حواشی آن را در ادامه برایتان آورده ایم.
رضاخان چادر را دشمن پیشرفت و ترقی میدانست!
«این چادر چاقچورها را چطور میشود از بین برد؟! نزدیک به دو سال است که این موضوع سخت فکر مرا به خود مشغول داشتهاست، خصوصاً از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که «پیچه» و «حجاب» را دور انداخته و دوش به دوش مردهایشان در کارهای مملکت به آنها کمک میکنند، دیگر از هر چه زن چادری است بدم آمدهاست. اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم است. درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نیشتر زد و از بینش برد.»
این متن همان نامه ای است که رضا خان پس از گذشت یک سال از سفرش به ترکیه به محمود جم «رئیسالوزرا» مینویسد و از او میخواهد چاره ای بیندیشد تا چادر را از سر زنان ایرانی بردارند. رضاخان همیشه اصرار داشته است که مردم ایران باید صورتا و سنتا غربی بشوند. او در مراسمات مختلف از اعضای هیئت دولت میخواسته تا پیشگام شوند و برای تقلید سنت غربی ها کلاه شاپو به سر بگذارند و حجاب از سر زنان شان بردارند. البته موضوع برداشته شدن حجاب زمانی علنی شد که رضاشاه به ترکیه سفر کرد و سیاست های آتاتورک در موضوع حجاب زنان و پیشرفت های ترکیه را به چشم دید. رضاشاه گمان میکرد پیشرفت های این کشور در گرو برداشته شدن چادر و روبند است. به همین خاطر پس از گذشت یک سال از سفرش به ترکیه به محمود جم «رئیسالوزرا» دستور داد که قانونی را در رابطه با کشف حجاب تنظیم کند قانونی که هرچند به اسم آزادی زنان وضع شد اما پس از آن خون صدها زن بی گناه به جرم داشتن حجاب ریخته شد و جمعی از زنان ایرانی را خانه نشین کرد.
همسر و دختران رضا خان که برای اولین بار در 17 دی بدون حجاب در جامعه حضور پیدا کردند
17 دی روزی که رضاشاه حجاب از سر خانواده اش برداشت!
سرانجام قانون کشف حجاب برای تصویب به دربار فرستاده شد و به پیشنهاد محمود جم اجرای آن از اندرونی شروع شد او به رضا شاه اینطور گفته است:«اگر اجازه بفرمائید در روز افتتاح دانشسرای مقدماتی تهران علیاحضرت ملکه و علیاحضرت شاهدخت ها به اتفاق اعلیحضرت در محل جشن حاضر شوند. ضمنا به همه بانوان وزرا و رجال نیز دستور خواهیم داد که بدون حجاب در این جشن حضور یابند»
رضاشاه این طرح را میپذیرد و قرار میشود که آن را در هیات دولت مطرح و به تصویب برسانند. او در جلسه هیات دولت میگوید:« شرکت همسر و دختران من در جشن افتتاح دانشسرای مقدماتی باید سرمشقی برای همه زنان و دختران ایرانی مخصوصا خانمهای شما وزرای مملکت باشد. ممکن است ابتدا این عمل سروصدا و جنجال زیادی به پا کند ولی به هرحال کاری است که باید انجام بشود. ما با هوچی بازی و تعصب های خشک نمی توانیم کاروان ترقیات مملکت را عقب نگهداریم. زن باید از این چادر سیاه آزاد بشود! »
روز موعود فرا می رسد. 17 دی ماه 1314 رضاشاه با همسرش و شمس و اشرف پهلوی که برای اولین بار حجاب از سر برداشته و با شکل جدید غربی در اجتماع ظاهر می شدند وارد دانشسرای مقدماتی شدند. بانوان وزرا نیز برای اولین بار بدون پوشش در مراسم افتتاح دانشسرای مقدماتی شرکت میکردند .
پس از توزیع جوائز فارغ التحصیلان , رضاشاه به سخنرانی پرداخته است. او در بخشی از سخنانش اعلام نموده:« بی نهایت مسرورم که میبینم خانمها در نتیجه دانائی و معرفت به وضعیت خود آشنا شده و پی به حقوق و مزایای خود برده اند… شما خانمها این روز را یک روز بزرگ بدانید و از فرصت هایی که دارید برای ترقی کشور استفاده نمائید! شما خواهران و دختران من , شما تربیت کننده نسل های آینده خواهید بود و شما هستید که میتوانید آموزگاران خوبی باشید و افراد خوبی از زیر دست شما بیایند ! »
زنان عشایری که مجبور بودند پوشش غربی را جایگزین پوشش محلی خود کنند
شیوه برخورد ماموران حکومتی با زنان محجبه
پس از این تاریخ شرایط زندگی برای زنانی که حاضر نبودند آن بیبند و باری اجتماعی را بپذیرند بسیار سخت شد. زن های محجبه حتی برای انجام کارهای شخصی شان مثل استحمام به مشکل میخوردند چه برسد به فعالیت های اجتماعی و ترقی! در اتوبوس زن با حجاب را راه نمیدادند. ادارات دولتی به زنان محجبه اجازه ورود نمیدادند. پاسبان ها زنانی را که حجاب داشتند ولو یک روسری کتک میزدند و به آنها اهانت میکردند حتی بعضی از مامورین زنهایی که پارچه روی سر انداخته بودند را اذیت می کردند و آن پارچه را از سر آنها کشیده و پاره پاره می کردند و اگر زن فرار می کرد، او را تا توی خانه اش تعقیب می کردند. آنان به این هم اکتفا نکرده، اتاق زنها و صندوق لباس آنها را تفتیش کرده، اگر چادر از هر قبیل میدیدند، پاره پاره میکردند یا به غنیمت میبردند.
پروین بهمنپور تاریخ پژوه در توصیف آن روزها اینطور نوشته است: «از این تاریخ به بعد استفاده از حجاب در سراسر مملکت قدغن شد. اجرای این قانون در شهرهای مذهبی مثل قم و کاشان و مشهد و … با مشکلاتی مواجه شد. زنانی که جرات داشتند در برابر این قانون بایستند توسط ماموران شهربانی مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند و بعضا به همراه شوهران خود به کلانتری احضار می شدند. ماموران امنیتی حق داشتند اگر زنی را در کوچه و خیابان با حجاب ببینند چادر از سرش کشیده و پاره کنند. به وزارت معارف دستور داده شد از این به بعد تمام دانش آموزان و معلمان حق گذاشتن حجاب را ندارند. بعضی از دختران از همان زمان ترک تحصیل کردند و خانه نشین شدند. کلیه ادارات دولتی نیز موظف بودند از ورود خانمهای محجبه خودداری کنند.»
همسر آتاتورک که رضا خان به تقلید از آن قانون منع حجاب را وضع کرد؛ حجاب داشت .
حتی پوشیدن لباس بلند هم ممنوع شد!
در پی این رفتار های ماموران حکومت بسیاری از زنان برای همیشه خانهنشینی را انتخاب کردند. بعضی از آنان نیز بخاطر شدت شکنجه هایی که دیده بودند به شهادت رسیدند و برخی دیگر چاره ای اندیشیدند. زنانی که هم پایبند به حجاب و عفت بودند و هم نمیخواستند از فعالیت های اجتماعی خود دور بمانند و یا حداقل بتوانند کارهای شخصی شان را انجام دهند نوعی دیگری از پوشش را پیش گرفتند. آنها لباس های بلند میپوشیدند و با استفاده از کلاه و شال گردن طوری پوشششان را حفظ میکردند که هم حجاب شان را رعایت کرده باشند و هم از شر ماموران حکومت راحت باشند. اما با این اقدامات زنان نیز طی نامهای مقابله شد.حکومت به شهربانی دستور می دهد که «چون مشاهدهٔ این منظره در معابر بد نما و مخالف وضعیت امروزه می باشد لازم است در حدود دستورات از این قبیل بانوان که با این طریق لباس بیرون میآیند جلوگیری و ممانعت به عمل آید.»
متن نامه جلوگیری ازپوشیدن لباس بلند
زنان محجبه و مقابله هم جانبه آنها با شاه
یکی از شواهد تاریخی مقابله زنان در برابر ستم های حکومت استبدادی رضا خان، نامه ای است که زنهای یزد به نمایندگان مجلس نوشتند. آنها ستم های ماموران حکومت را اینطور روایت کردهاند: «متأسفانه آنچه در رادیوها شنیده و روزنامه ها مطالعه میشود، هیچ اسمی از ظلم و ستمهایی که چندین سال است به ما بیچارگان شده، نیست که به واسطه یک روسری یا چادر نماز در محله ها حتی از خانه همسایه طوری در فشار پاسبان و مأمورین شهربانی واقع بوده و هنوز هم هستیم که خدا شاهد است از فحاشی و کتک زدن و لگد زدن هیچ مضایقه نکرده و نمیکنند و اگر تصدیق حکما آزاد بود از آمار معلوم میشد که تا به حال چقدر زن حامله یا مریضه به واسطه تظلمات و صدمات که از طرف پاسبانها به آنها رسیده، جان سپردند و چقدر از ترس و حرس فلج شدند و چقدر مال ما را به اسم روسری یا چادر نماز به غارت بردند و چه پولهایی از ما به اسمی و رسمی گرفته شده. خدا می داند اگر یک نفر از ماها با روسری یا چادر نماز به دست یک پاسبان میافتاد مثل اسرای شام با ماها رفتار میکردند. بهترین رفتار آنها با ماها همان چکمه ها لگد بر دل و پهلوی ما بود و اگر به پول گرفتن قانع نمیشدند یا پولی نداشتیم به آنها بدهیم ما را به شهربانی و کمیسر میبردند اذیت ما بیشتر و مخارج ما زیادتر…»
نامه زنان یزد به نمایندگان مجلس
کشف حجاب به روایت همسر رضاخان
عصمتالملوک دولتشاهی همسر سوم رضاشاه درباره کشف حجاب میگوید: «در آن زمان، کلیه طبقات مردم پایبند به اصول اخلاقی خاصی بودند. خانمها در کوچه و خیابان کمتر رفت و آمد میکردند. مساله چادر نبود و اکثر زنان در آن روزگار چاقچور داشتند که نوعی روبنده بود. در چنان اوضاع و احوالی یکدفعه، با زور و اعمال قدرت، دستور رفع حجاب داده شد. به همین دلیل هم با عکسالعمل شدید مردم روبه رو شد. یادم میآید ما حتی موقعی که در اتومبیل نشسته بودیم و حجاب نداشتیم، از دیدن عابران خجالت میکشیدیم. این موضوع، مربوط به طبقه خاصی نبود و عموم مردم از این دستور بدون مطالعه در رنج و عذاب بودند. آن روزها رضاشاه دستور داده بود که همه ما باید بیحجاب باشیم. این کار اول بسیار مشکل بود؛ خجالت میکشیدیم و خیلی ناراحت بودیم. اوایل کلاه پوست سرمان میگذاشتیم و پالتو پوست با یقه بلند میپوشیدیم. سعی میکردیم کمتر در انظار ظاهر شویم و به همین دلیل اغلب به بیرون شهر میرفتیم. یادم میآید در آن روزها معمولاً به باغ حسامالسلطنه در اکبرآباد میرفتم تا ناچار نباشم در انظار عموم مردم بیحجاب باشم. چون از خودمان اختیار نداشتیم مجبور به اطاعت از دستور شده بودیم.»
عصمت الملوک
همسر یکی از رجال سیاسی بخاطر کشف حجاب اجباری جان داد!
در میان همسران رجال و امراء، معدود زنانی هم بودند که با قضیهی کشف حجاب همگام نبودند. همسر مخبرالسلطنه و همسر صدرالاشراف وزیر عدلیهی رضاشاه با کشف حجاب میانهای نداشتند. همسر صدرالاشراف پس از آنکه به اجبار در مراسم مربوط به کشف حجاب، بهعنوان میزبان شرکت کرد، از شدت ناراحتی چنان بیمار شد که دیگر از خانه بیرون نیامد و تا یک سال بعد درگذشت و جنازهی او را از خانه بیرون بردند.
صدر الاشرف ماجرای کشف حجاب و مرگ همسرش را در کتاب خاطرات خود اینطور روایت میکند:«شاه برای این که مردم عادت کنند امر کرد وزراء هر کدام در وزارتخانه خود یا در کلوب ایران جشن بگیرند و از افراد آن وزارتخانه و رجال دعوت کنند که با خانمهای خود در آن جشن حاضر شوند .ابتدا در وزارت جنگ این امر اجرا شد و خود شاه هم در آن جشن حاضر شد، زنهای افسران طوعا و کرها حاضر شدند و سایر وزرا هم شروع کردند. همین که یکی دو وزارتخانه جشن گرفت روزی شاه در هیأت دولت گفت وسیلهای فراهم بیاورید که من خودم هم با دخترهای خود بدون حجاب حاضر شوم.
زنان جنوب کشور
حکمت وزیر فرهنگ گفت برای جشن توزیع دیپلم در مدارس دخترانه مناسب است شاه تشریففرما شوند. شاه پسندید و قرار شد در آن جشن حاضر شود و گفت وزراء و معاونین و مدیر کلها باید با خانمهای خود حاضر شوند. این امر برای من اشکال زیاد داشت زیرا خانم من به هیچوجه حاضر نبود. حتی به من گفت مرا طلاق بده و از این امر معاف بدار.
من به توسط شکوهالملک رئیس دفتر مخصوص به شاه پیغام دادم که خانم من مریضه است و نمیتواند حرکت کند جواب داد که خود شما حاضر شوید ولی این عذر را به سایر وزرا بگویید.
این مرحله هم گذشت چند روز بعد شاه به من گفت نوبت جشن در وزارت عدلیه چه وقت خواهد بود؟ من گفتم جمعیت اعضاء عدلیه زیاد و 2 قسم هستند: قسمتی اعضاء اداری و جمعی قضات هستند که در بین آنها اشخاص عالم و پیرمرد است مناسب میدانم که مجلسی فراهم کنم که اول اعضاء اداری و بعد نوبت دوم قضات. شاه گفت مناسب نیست و کار را باید از نقطه مشکل شروع کرد تا دیگران حساب کار خود را بکنند.
من ناچار شدم و مجلسی در کلوب ایران که وسعت زیاد داشت فراهم کرده و دعوت کردم ولی در خانه من حالت عزا بود ناچار شب وقتی عده زیاد از اعضاء و سایرین آمده بودند خانم من با کراهت با دخترهایم حاضر شدند و از مدعوین پذیرایی شد . اما بعد از مراجعت از آنجا خانم من مریض شد و دیگر از آن خانه بیرون نیامد تا در مدت یک سال بعد فوت شد و جنازه او بیرون رفت…»
جشن کشف حجاب