خبرآنلاین/ خود خود «جنوب شهر» بود. بیپروا. بچههای جنوب شهر، باکی ندارند که بگویند فقر، صمیمیترین همبازی کودکیشان بوده.

خط قرمز ابدی روی نام بزرگان فوتبال ایران!
1399/11/17 – 08:55
زندگی در خانههای قوطی کبریتی و بزرگ شدن در کوچه پس کوچههای میدان خراسان، پوست آدم را کلفت میکند. جنگجو بار میآیی… در همان کوچهها، به حق و ناحق آنقدر کتک میخوری که وقتی وارد زمین چمن میشوی، دیگر درد لگدها را احساس نمیکنی. «سلطان بخیه»، اولین بخیههای عمرش را خیلی زودتر از اینکه مشهور شود، خورده بود.
تک تک بچههای جنوب شهر، قبل از اینکه پشت لبشان سبز شود، لااقل یکبار تا نزدیکی عزرائیل رفتهاند. گاهی هوس میکنند با مرگ شوخی کنند. همین هاست که نترسشان می کند. نفس کشیدن در جنوب شهر، خوب یادت میدهد که اگر پله بالاتری میخواهی، باید رنج بکشی. رنج کشیدن، نه انتخاب که اجبار است.

پست اینستاگرامی علی کریمی درباره مرگ و انسان بودن
1399/11/17 – 10:30
علی انصاریان سر نترس داشت که جلوی صدهزار چشم رفت پشت ضربه پنالتی، رفت به تیم رقیب و بعدها رفت دنبال سینما. او همه آرزوهای دور و دراز کودکیاش را با نترسیدن «زندگی» کرد.
وقتی به مادرش میگفت «ننه»، وقتی آنطور از تهدل می خندید، شبیه «علی» فیلم «کوچه مردها» میشد. قصه کوچه مردها در همانجایی میگذشت که علی انصاریان از آن جا برخاسته بود؛ جنوب شهر.
وقتی علی رفت، «ننه علی» مادر همه ما بود…