توی مطبخ، عطر دارچین پیچیده و نفس سماور گرم است. زن با دامن چیندار روی ردیف کاشیهای آبی پهنشده کنار پاشویه حوض میچرخد و یک لالایی غریب را زمزمه میکند، یک لالایی که در هیچ کتابی نیامده اما گمان میکند هزار سال است کسی آن را توی گوشهایش نجوا کرده است، آنقدر که دیگر نمیپرسد کی، کجا و چطور آن را یاد گرفتم. خیلی چیزها در زندگی مثل همین لالاییاست. آدم نمیداند از کجا آمده است اما احساس میکند همه عمر با آنها زندگی کرده است و این حس همان هویت و پیشینه است که انگار مثل خون، مثل دیانای، از نسلی به نسلی منتقل میشود.
دکتر نوشیندخت نفیسی این لالایی را خوب از بر شده بود، زمزمهای که از پدر نامدارش سعید به او رسیده و سعید از پدرش ناظمالأطبا به ارث گرفته بود. در این میان، دختر میراثدار خوبی برای هر دوی آنان شد، چندان که بعدها لقب «نخستین زن پژوهشگر ایران» را از آن خود کرد. نوشیندخت خودش در جایی میگوید روایت راه پدرش وتماشای عملکردش، مثل لالاییای بوده که هر روز در سراسر دوران کودکی با چشمها و گوشهایش در میان گذاشته میشده است. اما نخستین پژوهشگر زن ایران بهار 1309 در یکی از کوچههای زیباشده از اقاقی و اردیبهشت به دنیا آمد و بعدها پس از پایان دوره دبیرستان در سال ۱۳۳۱ خورشیدی از دانشگاه تهران در رشته باستانشناسی فارغالتحصیل شد. سپس به عنوان دانشجو به کلکته رفت تا پشت میز کلاسهایی بنشیند که استادانش دروس فرهنگ و تمدن باستانی را تدریس میکنند. بعد از پایان دوره دانشگاه و گرفتن دکترا در هند هم به فرانسه میرود تا در آنجا دانشجوی زبان و تمدن فرانسه باشد در دانشگاه پاریس. نوشیندخت همچنین دوره تخصصی موزهشناسی و کتابشناسی را در یونسکو، روابط عمومی را در انگلستان و ادبیات فرانسه را در پاریس میگذراند تا با دست پر به ایران بیاید و بشود یکی از کارمندان وزارت فرهنگ و هنر. اما کنار همه اینها، نوشیندخت کاشف یک دنیای جدید بود. دنیایی که کنج کتابخانهها و در تورق متون مختلف و اسناد متفاوت و بررسی آثار محققان پیدا کرده بود، گنجی که حکم گوهر شب چراغ را برایش داشت، در تاریکیهای ندانستن، و چه چیزی زیباتر از رمزگشایی از کلمات برای پیدا کردن روایتی تازه از موضوعی ناشناخته؟ این سرآغاز پژوهشهای اوست، پژوهشهایی که اغلب در حوزه تاریخ هنر و ویژه موزه و موزهداری رنگ میگیرند. این دامنه وسیع اطلاعات او را در کنار تدریس در دانشگاههای مختلف ایران مانند تهران، فارابی و هنر سبب میشود پانزده سالی را هم در موزه ایران باستان به عنوان کارشناس موزه باقی بماند. «موزهداری»، «حضور طبیعت در مجموعه چینیهای آبی و سفید آستان شیخ صفیالدین در اردبیل» و «ابنخلدون و تیمور لنگ» از تألیفهای این پژوهشگر محسوب میشود.
او حالا 10 سال است که چشمهای جستوجوگرش روی کتابها و اسناد و مقالات مختلف برق نمیزند و آن دو ستاره روشنش خاموشاند اما نامش مانده است، جاودان کنار همان کلماتی که سالها برای پیدا کردن و کنار هم چیدنشان در مقالههای بسیار کوشید.