منتخب اشعار آیینی به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی(ع)
باید مرا گلیم مسیر نگار کرد
زیر قدوم فاطمیات خاکسار کرد
مهر تو را بهشت بخواهد نمیدهم
در ماجرای عشق نباید قمار کرد
فخر علی و فاطمه بر تو عجیب نیست
وقتی خدا به داشتنت افتخار کرد
من که به دست هیچکسی رو نمیزنم
نانت مرا به شغل گدایی دچار کرد
هر چند آفریده خدا چهارده کریم
اما یکی از آن همه را سفرهدار کرد
ما را پیاده کرد سر سفره شما
این کشتی حسین که ما را سوار کرد
باید به بازوی حسنیات دخیل بست
ورنه نمیشود که جمل را مهار کرد
خشمت نیاز نیست در آنجا که میشود
با قاسم تو قافله را تار و مار کرد
ارزان تو را فروخت به حرف معاویه
زهری به کام تشنه تو روزهدار کرد
زهری که میشکافت دل سنگ خاره را
در حیرتم که با جگر تو چه کار کرد
زهرا شنیده بود تنت تیر میخورد
تابوت را برای همین با جدار کرد
❆
گرچه خاکی ست، ولی مرقد او کعبه ماست
نام آن گرچه بقیع است، ولی عرش خداست
حرم کرب و بلا، جلوه بیت الحسن است
حسنیّه است به هرجا که حسینیّه به پاست
طالع هر که حسینی ست یقینا حسنیست
که حسین بن علی هم، حسن دوم ماست
حسنی هستم و از حشر چه باکی دارم؟
که سر و کار غلامان حسن، با زهراست
علی اکبر لطیفیان
❆❆❆❆❆
قوتت همه شب خون جگر بود حسن جان
گریان ز غمت چشم سحر بود حسن جان
از دوست و دشمن به تو پیوسته ستم شد
مظلومی تو ارث پدر بود حسن جان
مادر که زمین خورد تن پاک تو لرزید
تنها کمکت اشک بصر بود حسن جان
از طعنه و از زخم زبانهای پیاپی
هر دم به دلت زخم دگر بود حسن جان
شد قلب تو مجروح تر از جسم برادر
کز او جگرت سوخته تر بود حسن جان
گر ماه حسین بن علی بود محرم
ماه غم تو ماه صفر بود حسن جان
هر کس به تنش زخم رسد از دم شمشیر
زخم تو به تن نه، به جگر بود حسن جان
در کوچه و در مسجد و در خانه مغیره
پیوسته تو را پیش نظر بود حسن جان
در راه حسین بن علی چار فداییت
در کرببلا چار پسر بود حسن جان
«میثم» که سخن از دل سوزان تو میگفت
شعرش به دل شیعه شرر بود حسن جان
غلامرضا سازگار

گل کرده در زمین، کَرَم آسمانیات
آغوش باز میرسد از مهربانیات
دارد مرا شبیه خودت پیر میکند
جان برده از تمام تنم، نیمه جانیات
یوسفترین سلاله ی تنهاتر از همه
سبزی رسیده تا به لب ارغوانیات
این گرد پیری از اثر خاک کوچه است
بر موی تو نشسته ز فصل جوانیات
باید که گفت هیئت سیّار مادری
خرج عزا شدی و خدای تو بانیات
زهر از حرارت جگرت آب میشود
میگرید از شرار غم ناگهانیات
زینب به پای تشت تو از دست میرود
رو میشود جراحت زخم نهانیات
آقای زهر خورده، چرا تیر میخوری؟
چیزی نمانده از بدن استخوانیات
محمدامین سبکبار
❆❆❆❆❆
جنت، بهارِ پیرهنت، أیّها الکریم
از نور جامهای به تنت، أیّها الکریم
ای همدم تو زمزمههای زلال وحی
ای جبرئیل همسخنت أیها الکریم
تو مطلع کرامتی و لطف و مهر و جود
پروانههای انجمنت أیها الکریم
نشنید آنکه بر تو روا داشت ناسزا
یک ناروا هم از دهنت أیها الکریم
اما تو که غریبنواز مدینهای
هستی غریب در وطنت أیها الکریم
حتی شهادت تو ندادهست خاتمه
بر روضههای دل شِکَنت أیها الکریم
مادر نبود تا که ببیند در آن غروب
تشییع شد چگونه تنت أیها الکریم
بیرون کشید با دل غرق به خون، حسین
هفتاد تیر از بدنت أیها الکریم
شد روضه خوان کشته مظلوم کربلا
تابوت و پیکر و کفنت أیها الکریم
آنجا ولی شراره غم پُر گُدازه بود
یعنی به جای تیر و کمان نعل تازه بود
یوسف رحیمی
❆❆❆❆❆
صلح وقتی به معنی صلح است، که پذیرنده سنگری دارد
و اگر صلح را قبول نکرد، پُشتگرمی به لشکری دارد
و اگر پرچم سفید نداشت، یا به یاران خود امید نداشت
سر به زانوی غم اگر که گذاشت، دامن مهر مادری دارد
دامن مادری اگر که نداشت، چاره دیگری اگر که نداشت
باز در اوج بی کسیهایش، سر در آغوش همسری دارد
سنگری نیست، لشگری هم نیست، چند وقتیست مادری هم نیست
پشت این مرد ظاهرا خالیست؛ نه که در پشت، خنجری دارد
همه درها به روی او بسته، همه درها به روی او بسته
همه درها به روی او … اما… همچنان رو به غم، دری دارد
زنی آمد میان بیت نشست، کاسه زهر را گرفت به دست
به خیالش که خانه تاریخ، شیشههای مُشجّری دارد
هرچه گشتم میان باطل و حق، هیچ حرفی به غیر جنگ نبود
ای لغتنامهها قبول کنید، صلح معنای دیگری دارد
محمدحسین ملکیان

زینب بیاور آخرین رخت کفن را
تا که کفن پوشم تن سبز حسن را
خالیست جای مادرم تا که ببوسد
لبهای سرخ یوسف گل پیرهن را
حیدر بیا فتنه دوباره پا گرفته
بیرون کن از شهر مدینه بیوه زن را
قبل از سفر تا کربلا غارت نمودند
با تیرهای پر ز کینه هستِ من را
عباس را گویید تا بیرون بیارد
آن تیرها که دوخته تابوت و تن را
بیرون کشیدم تیر از پهلویش ای وای
کردم زیارت گوییا امّ الحسن را
پیراهن خود را ز خون او بشویید
حرفی از این تشییع با زینب نگویید
جواد حیدری
❆❆❆❆❆
در کرم خانه حق سفره به نام حسن است
عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است
بی حرم شد که بدانند همه مادری است
ور نه در زاویه عرش مقام حسن است
هرکه آمد به در خانه او آقا شد
ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است
حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین
هر حسینیه که برپاست خیام حسن است
دست ما نیست اگر سینهزن اربابیم
این مسلمانی ایران ز کلام حسن است
هرکه خونش حسنی شد ز خودی حرف شنید
غربت از روز ازل باده جام حسن است
تا زمانی که خدائی خدا پابرجاست
پرچم حسن حسن در همه عالم بالاست
قاسم نعمتی
❆❆❆❆❆
زینب چو حال سخت حسن را نظاره کرد
دامان ز اشک و خون جگر پر جالبز کرد
آمد حسین و کرد چو از حال او سؤال
آن جا که کوزه بود به آن سو اشاره کرد
گفتند درد خود ز چه درمان نمیکنی
فرمود: مرگ را به چه بایست چاره کرد؟
میخواست روزه واکند از آب کوزه لیک
یارب چه آب بود که کار شراره کرد
پیدا بود که با جگر او چه کرده است
زهری که رخنه در جگر سنگ خاره کرد
دل رشحه رشحه داشت ز زخم زبان ولی
تزویر همسرش جگرش پاره پاره کرد
جعده به پاس مرحمت بیحساب او
در حق حضرتش ستم بیشماره کرد
باران تیر بر تن و تابوت او بریخت
تا آن زن سواره به مرکب اشاره کرد
در روضه بقیع چو شد دفن پیکرش
آن خاک پاک را همه دارالزّیاره کرد
یا مجتبی! به حال «مؤید» نگاه کن
کز چشم دل به قبر غریبت نظاره کرد
سیدرضا مؤید
❆❆❆❆❆
مردی که غربت است همه سوگوارهاش
ریزد تمام عمر ز دلها شرارهاش
از کوچهی شب است هر آنچه کشیده است
سبزی صورت و جگر پاره پارهاش
تابوت زخمهای تنش را نهان نمود
دنیا ندید آن بدن پر جالبزاش
قاسم که مرد عرصه جنگاوری شده
باشد نمایشی ز جهاد همارهاش
بخشید با کرامت سبزش هر آنچه داشت
این است راه عشق نباشد کنارهاش
باید که ساخت گنبد او را در آسمان
باید که کرد دست ملک را منارهاش
عمری که در مدینهی غم خانه کرده است
تنها نسیم بانی بر یادوارهاش
شعری سرودهام به هوای بقیع او
شعری که بود غربت و غم استعارهاش
مهرداد قصریفر
مثنوی درباره شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
سخن دارم، سخنها با مدینه
سخن از داغهای روی سینه
سخن از سوز و ساز و درد شیعه
سخن از دشمن نامرد شیعه
کجا یارای گفتن در زبان است
که سوز سینهها، آتشفشان است
مدینه باز کن لب بر سخن، باز
به ما کن شکوههای خویش ابراز
بگو از رحلت پیغمبر عشق
بگو از دردهای حیدر عشق
بگو از غربت مولای عالم
پس از هجر نبیُّ اللّه اعظم
بگو از کوچههای تنگ و باریک
بگو از گلشن ویران و تاریک
بگو از سیلی خصم ولایت
ز یاس پَرپرِگلزار عصمت
بگو از سبزپوش کوچههایت
ز داغ جانگداز مجتبایت
چرا شد پیکرش در پیش باران
به جای لاله باران، تیر باران
مگر سمّی که نوشید از عداوت
شد از آن قسمتش فیض شهادت
دل دشمن نشد راضی به این حدّ
که باید تیر بر تابوت او زد
خدایا این مصیبت بس که عظماست
تویی آگه چگونه حال زهراست
«امین» از این غم جانسوز، فریاد
در این ماتم به مهدی تسلیت باد
رضا فلاح
نوحه به مناسبت شهادت امام حسن (ع)
یا حسن، غرق شراره شد دل تو
سوزانده گشته حاصل تو
شد همسر تو قاتل تو
آه، پاره جگر مسموم کینه
ای غصههایت بی قرینه
مرثیه خوان تو مدینه
تو کشته زهر جفایی
نور دو چشم مصطفایی
از داغ تو دلها پریشان
یا حسن،ای نور تو نور خدایی
غریب شهر مصطفایی
مجروح داغ کوچههایی
در کوچه قلب تو حزین شد
روز عزای اهل دین شد
که مادرت نقش زمین شد
رخسار نیلی دیده ای تو
آثار سیلی دیده ای تو
ناله زدی در اوج غمها
❆❆❆❆❆
داغ امام حسن زده به دلها شراره
از زهر کینه شد جگر او پاره پاره
خزانی شد گلشن،سوزِ هر انجمن
مظلوم امام حسن، مظلوم امام حسن
ای آیه ی پاکی فرمانروای افلاکی
ای کشته ی داغ ِ سیلی و چادر خاکی
پیش چشمان تو،شده زار و حزین
مادر نقش زمین، مظلوم امام حسن
❆❆❆❆❆
آخر نشد برای تو حرم بسازیم
به گنبد و گلدسته سبزت بنازیم
یه سال نشد برای تو دهه بگیریم
تُو روضه آخرِ دهه برات بمیریم
هر چی برات گریه کنیم بازم غریبی
تُو خونَتَم آقای من تو بی حبیبی
از بس که مادری بودی حبیب مادر!
عاقبت اِسمتو گذاشت غریب مادر
کسی حدیث غُربَتُو اَزَت نپرسید
یه گوشه از مصیبتو اَزَت نپرسید
غریب اونه که بِشنَوه صدای مادر
قدش تو کوچه بشه عصای مادر
غریب اونه که چادر خاکی رو دیده
با گریه دست و پای مادر رو بوسیده
غریب اونه که دست باباشو ببندن
به گریههاش پیش همه به اون بخندن
غریب اونه که از گلوش جیگر میریزه
از دو لبش نغمه وای مادر میریزه
غریب اونه که از درون یه عمر میجوشه
عاقبتش زهر هَلاهلو مینوشه
غریب اونه که تَشییعِش به شب بیفته
خواهرشم براش به تاب و تب بیفته
غریب اونه که نعششو هدف بگیرن
کف بزنن اونایی که خیلی حقیرن
غریب اونه که هنوزم حرم نداره
آقام هنوز که هنوزه بی کس و یاره
این دل مجتبایی مون یار بقیعه
همسایه دیوار به دیوار بقیعه
محمود ژولیده
منبع: ستـــاره