شعر بی خوابی بیان احساس شاعر در مورد بی خوابی است. در این مطلب مجموع شعر بی خوابی حافظ، شعر بی خوابی مولانا، شعر بی خوابی سعدی و متن و جملات سنگین بی خوابی را برای شما گرداروری کرده‌ایم.

شعر بی خوابی

 

آیا بود که یک شب ناخوانده بی رقیبان
چون بخت ناگهانی ناگه ز در درآنی

بی خواب و خوردم از غم ای بخت من چه خسبی
چون نیست بی تو عمرم ای عمر من کجایی

 

 

شعر بی خوابی

 

شعر بی خوابی از شاعران معاصر

باز شب آمد

نشستم

جام بی خوابی به دستم

مست مستم

دل به رویای تو بستم

چه کنم تقصیر من نیست

گر چنین عاشق پرستم

“فری ناز آرین فر”

 

✿❀✿❀✿

 

دلم خون شد

چه آشفته

چه دیوانه

چه داغون شد

یکی گل بود

بردندش

به سوی میله های زجر و بی خوابی

-“فدای تو

چرا اینگونه بی خوابی؟”

“فری ناز آرین فر”

 

✿❀✿❀✿

∼∼∼ شعر بی خوابی ∼∼∼

 

منم یک آدم افسرده‌ی در حال ِ بی خوابی
که تقویمم پراست از روزهای تلخ و بی تابی

شبیه ماهی از دریای عشقم دورافتادم…
و دلخوش کرده‌ام بر طالع غمگین مردابی

برای این دل زخمی و تنها مانده‌ام حالا
ندارد عشق دیگر ظاهرا مفهوم جذابی

همیشه قاصد باران تویی و ابر پرباری
منم آن سرزمین خشک ِدر چنگال بی آبی

شده خاکستری رنگ تمام خاطرات من
تویی رویای رنگارنگ نارنجی و سرخابی

تو آن شهری که عشق آنجا ندارد جلوه‌ای دیگر
منم آن دِه که چندی کدخدایش گشته مرغابی

غزل عشق من است و با غزل خو کرده‌ام عمری
تو اما عاشق سبک فروغ و شعر سهرابی

منم یک آدم افسرده ی درحال بی خوابی
تو هر روزت گرفته رنگ خوشبختی وشادابی

“امین پورحاجی”

 

✿❀✿❀✿

 

شعر بی خوابی

 

در این صحرای بی خوابی مرا آرامشی باید
نگاهـم رو به آیینه که شاید قاصـدی آید

در این غوغای تـنهایی شکسـته صوت غم هایم
دوباره ساز می سازد ، جنون از تار تنهایم

کسی دوران خوابم نیست کنون بیدار بیدارم
طبیبی مدعی بودن چه سود آنگه که بیمارم

“مصطفی گلگون”

 

✿❀✿❀✿

∼∼∼ شعر بی خوابی ∼∼∼

 

مثل شب‌های بی خوابی تو پاییز پر از خواب
مثل اشک‌های ارومم با یک سازو می‌ ناب

تو آغاز کدوم راهی که مقصد اینقدر دوره
تو پایان کدوم عشقی که قلبم گنگ و محجوره

نمیدوم که فهمیدی تو قلبم اخرین بودی
هنوزم خاطراتت هست نیا اینجا به این زودی

ته قصه‌ام چقدر خوبه همین که بی تو هم هستم
بدون این اخرین باره که میگم عاشقت هستم

“احسان مذنبی”

 

هر شب بی خوابی

تقدیر من می شد

اگر…

تو را جای ماه

در آسمان می‌نهادند…

“م سراب”

 

✿❀✿❀✿

 

دیشب از سودای تو این چشم ِ من خوابی نداشت
چشم‌ها خشکیده و در طول ِ شب آبی نداشت

رخت ِ من بی تاب ِ تو ؛کاشانه خالی از قرار
جان ِ من در حسرتت چون باد ِ شب تابی نداشت

تن پر از اکسیر ِ خواهش؛ لب؛ سراسر از نیاز
دل دچار ِ سستی و این کاسه قندابی نداشت

در هوای شهر بوی رفتنت پیچیده بود
ماه هم در آن هوا لبخند ِ شادابی نداشت

دیده بی حال و به سر آشوب ِ آن چشم ِ شراب
رنگ ؛ بر رخسار ؛ زرد و گونه سرخابی نداشت

در فضای غربت ِ آن کهکشان ِ بی نفس
خانه سرد و آسمان هم بی تو مهتابی نداشت

“امیر مهرجوئی”

 

✿❀✿❀✿

∼∼∼ شعر بی خوابی ∼∼∼

 

شعر بی خوابی؛ شعر، متن و جملات زیبا برای بی خوابی شبانه

استوری بی خوابی

 

بگذار بر روی زمین بی تابی ات را
شب‌ها کم آورده تو و بی خوابی ات را

درکوچه باغ ِ شعر دنبال چه هستی…!؟
پاییز با خود می‌برد شادابی‌ات را

جولان نده با اشک‌هایت نیمه شب‌ها
از دیگران پنهان نکن کمیابی‌ات را

قلبت اگر آتش گرفته بار دیگر…
با هیچ کس قسمت نکن بی‌تابی ات را

عمری به این منوال رد شد بدتر از بد…
تنها گذر کن کوچه ی مهتابی ات را…

فردا سپیده با نگاهش می نوازد…
درچشم هایت آسمانِ آبی ات را

“سید مهدی نژادهاشمی”

 

متن در مورد بی خوابی

در انزوای قبرهای بدون تاريخ مصرف

و آواز قوطی های سر به هوای آبجو

به دامان خوابی عروسکی

می‌غلطم

و می‌دانم

می‌دانم نفس‌هايم قد کشيده‌اند

در من جا نمی‌شوند

آن‌ها

خواهند رفت

و من

خواهم رفت

هر يک به راه خويش

“ماردین امینی انبی”

 

✿❀✿❀✿

 

گاه بی خوابی چنان به سرم می‌زند که ساعت‌ها

همچون عبور ثانیه‌ها به زمان می‌پیوندند…

عقربه‌ی ثانیه شمار عمرم، محو نگاه بی‌احساسم به زمان شده…

تماشای افکارم گاهی آنقدر طولانی می‌شود، که تیک تاک ساعت!!! فقط می‌تواند مرا به هوش کند…

آنقدر به عمق افکارم سقوط می‌کنم که راه بازگشت را گاهی گُم می‌کنم…

سپری کردن زمان انگاری هیچ تلنگری بر افکارم نداشت…

خلاء امید را با نگاه پوچم به مسیر بی‌انتهای دنیا جبران کردم…

می‌دانم خنجر سکوت، آخرش قلبم رو برای نفس کشیدن پاره پاره می‌کند!!!

“محسن سلمان نیا”

 

✿❀✿❀✿

 

علت بی‌خوابی هایم را چگونه بگویم، وقتی یادت از سقف اتاقم چکه می‌کند… تو با نان داغ افطار می‌کنی! من اما با یاد تو…

“ایمان فهیمی”

 

✿❀✿❀✿

 

بی خوابی امانم را برید

صبح دم در کوچه‌ها سرگردان بودم

درختان اما تو را صدا می‌کردند

نجوایی از میان برگ‌ها…

ماه هاست که رفته‌ای

اهمیتی ندارد

اما نمی‌دانم چرا

خواب‌های من نیز با تو رفته‌اند…

“درنابی کینه”

 

✿❀✿❀✿

 

درچشمان تو هزار درخت قهوه است

که تعبیری است برهمه‌ی بی خوابی های من…

“مرتضی المنصوری”

 

✿❀✿❀✿

 

باز بی خوابی‌های شبانه و باز فکر تو

باز فکر با توبودن حسرت بی تو بودن

باز نفس‌های سردم که از سینه داغم باسرمای عجیبی روحم را منجمد می‌کند

تنها بودن تو این انجماد را رو به گرمی و بهار می‌کشاند

من که هر آنچه که داشتم به پایت ریختم

تمام دوستت دارم هایم را با تمام وجود

با واژه‌های رنگین نثارت کردم پس چرا اینگونه بی‌اعتنایی ای نازنینم؟

تو که میدانی من بجز تو عشق واحساسم را به پای کسی اینگونه نریخته‌ام….!!!

آنان که عشق را تجربه کرده‌اند می‌گویند که این خاصیت عشق است، باید ناز معشوقت را بکشی!!!

ناز می‌کشم که ناز تو کشیدن خود نهایت عشق است

عاشقی که ناز معشوق نکشد عاشق نیست!!

منبع: ستـــاره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *