جام جم/ بخشش ارثیه، زندگی زوج میانسال را به نابودی کشاند. مرد میانسال وقتی تمام اموالش را وقف خیریه کرد، زندگی مشترکش به دادگاه کشیدهشد. این زوج درخواست طلاقتوافقی خود را به قاضی دادگاهخانواده تهران ارائه کردند.
همسر این مرد وقتی در مقابل قاضیدادگاهخانواده قرار گرفت، گفت: ۳۳سال پیش با مجتبی ازدواج کردم. این همه سال در کنار هم زندگی کردیم، ولی تازه همسرم را شناختهام.
او کاری با من و فرزندانش کرد که قابل بخشش نیست. چند روز پیش بود که متوجه شدم مجتبی من و بچههایمان را دوست ندارد. چند وقت پیش او با ما دعوا کرد. درگیری ما شدید شد. تا جایی که پسرم از خانه قهر کرد و رفت. بعد از آن شوهرم عصبانی شد. گفت دیگر ما را نمیخواهد. او به همه ما گفت هیچ سهمی از اموال او نخواهیمداشت. فکر میکردم از روی عصبانیت این حرفها را میزند؛ ولی او تنها به خاطر یک دعوای خانوادگی و قهر با من و فرزندانم، تمام اموالش را وقف خیریه کرد. اولش تصور کردیم اینکار را انجام نمیدهد.
گفتم یک حرفی زدهاست و هیچوقت به آن عمل نمیکند. ولی چند روز بعد متوجه شدم تمام اموالش را بخشیدهاست. او وصیتنامهای تنظیم کرد و من و فرزندانم را از ارث محروم کرد. او نوشت من و فرزندانم هیچ سهمی از ارثیه او نخواهیمداشت. وقتی این موضوع را فهمیدیم، برایمان مشخص شد او خانواده را برای همیشه از زندگیاش حذف کردهاست.
از این اختلافات و مشکلات خانوادگی همیشه پیش میآید. ولی شوهرم بدترین انتقام را از ما گرفت. او کاری کرد که قابل بخشش نیست. همین شد که من به پیشنهاد فرزندانم تصمیم گرفتم برای همیشه از این مرد جدا شوم و با فرزندانم زندگی کنم. ما هیچکدام دیگر نمیخواهیم مجتبی را ببینیم. آقای قاضی مشکل ما بخشش اموال نیست. خدا را شکر وضع مالی فرزندانم خوب است و به ارث پدرشان هیچ نیازی ندارند؛ اما انجام این کار از روی انتقام و نادیدهگرفتن ما در زندگیاش باعث شد از رفتار و تصمیم او عصبانی شویم.
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی همسرم فقط این کار مرا میبیند. در صورتی که در این سالها همیشه عذابم دادند. از اینکه همسر و فرزندانم مرتب به خاطر ارث و میراث و اموال من به جان هم میافتادند، خسته شدهبودم. آنها مرا هم آزار میدادند. من یک پسر دارم و سه دختر که همیشه به خاطر پول و ثروت جلوی چشم من بر سر ارث و میراث میجنگند.
همسرم هم همینطور. خیلی وقت است که به من اهمیتی نمیدهد. من سالهاست از طرف خانوادهام طرد شدهام. در واقع خودم به تنهایی زندگی میکنم. برای همین با خودم گفتم بهتر است اموالم را به خیریه ببخشم. با اینکار هم کار خیری کردهام و هم خانوادهام را از این همه جنگ برای ارثیه نجات دادم. حالا هم میخواهم از همسرم جدا شوم. او برود و با فرزندانش زندگی کند. آنها چون میدانند دیگر از من ارثی به آنها نمیرسد، برای همین تصمیم به جدایی گرفتهاند.
در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد و از این زوج خواست در این فرصت پیش آمده با یک مشاوره خانواده مشورت کنند.