اشعار زیادی وجود دارند که میتوانید با یک کارت پستال ضمیمه هدیه یلداییتان کنید یا زینتبخش یک تابلوی کوچک به عنوان یادبود شب یلدای شما شوند. ببینید کدامشان بیشتر با سلیقه شما سازگاری دارد.
شعر شب یلدا
شعر از رسم و رسوم شب یلدا
شب شادی وشور و مهربانی است
در آن دیدارها تا تازه گردد
به هرجا محفلی گرم و صمیمی است
به دور هم تمام اهل فامیل
ز خوردن خوردنِ این شام چلّه
همه با انتظاری عاشقانه
نشسته با تفاخر توی سینی
چو گردد قاچ قاچ آن هندوانه
بساط خنده و شادی فراهم
جوانان آن طرف تر جوک بگویند
کسی را گر صدایی نیم دانگ است
زند با “ای دل ای دل” زیر آواز
ببندد چشم و جنباند سرش را
چنین با شور و نغمه شعر و دستان
شمردم من ز چلّه تا به نوروز
کنون معکوس بشمارید یاران
زیباترین اشعار عاشقانه شب یلدا

زمستان را بهار زندگانی است
شب یلدا شب فر و کیان است
نشان از سنت ایرانیان است
شب یلدا و وصف بیمثالش
خداوندا مخواه هرگز زوالش
شب یلدا فراتر از همه شب
نبینم هیچکس افتاده در تب
شب یلدا ز حزن و غم مبراست
بساط شادمانیها مهیاست
شب یلدا بیا روشن روان شو
به نزد شاعران همزبان شو
شب یلدا شب سال استای دل
مرا در انجمن شعر است محمل
شب یلدا بلند است و یگانه
نمیگیرد دلم هرگز بهانه
شب یلدا کنار دوستان باش
برای ما گلی از بوستان باش
شب یلدا به آجیل و ترانه
بساط میوهها در کنج خانه
شب یلدا، انار و هندوانه
غذا سبریپلو، ماهی بهانه
شب یلدا کتاب قصهها باز
تمام کودکان همراه و همساز
شب یلدا پدر در خانواده
به مادر هدیهای با عشق داده
شب یلدا برای من همیشه
شبی با برف و یخ از پشت شیشه
شب یلدا برای هر خردمند
بود نیکو شبی، سرشار از پند
شب یلدا در شعر شاعران بزرگ پارسی زبان

شب یلدا شب بزم و سرور است
شبی طولانی و غمها به دور است
شباهنگام تا وقت سحرگاه
بساط خنده و شادی چه جور است
بنا بر اعتقادات گذشته
نبردی بین تاریکی و نور است
نماد نیکی و مهر است خورشید
خدای عشق و برکت در سطور است
به پایان گر بیاید ماه آذر
سرآغاز زمستان ماه خور است
صفا و رونق بعضی محافل
کتاب حافظ این گنج حضور است
به نیکی هم تفأل کن در این شب
که امید گشایش در امور است
سیما (مهرآذر)
مجموعه شعر غمگین شب یلدا
شعر شب یلدا عاشقانه و غمگین
مینشینم با غمم تنها، شب یلدا من
زیر این سقف پر از تزویر، ناپیدا من
میزنم بوسه بر آن دیوان حافظ، که او
فاش گوید غیب و از گفته او شیدا من
آن ترنمهای ناب و دلکش لوءلوءها
آسمانها میبرندم، مست و بیپروا من
آن دلی کو نیست دیوانه حافظ دل نیست
این سخن را زیر لبها میکنم نجوا من
علی خدادادی
منتخب اشعار طنز شب یلدا
در همان پس کوچهها در انتظارت ماندهام
کوچه، اما انتهایش بیکسی بنبست اوست
کوچهای از بی کسی را بیقرارت ماندهام
مثل دردی مبهم از بیدار بودن خستهام
در بلنداهای یلدا خسته، زارت ماندهام
در همان یلدا مرا تا صبح، دل زد فال عشق
فال آمد خستهای از این که یارت ماندهام
فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر، مرده دل
وز همان جا تا به امشب، داغدارت ماندهام
خوب میدانم قماری بیش این دنیا نبود
من، ولی در حسرت بُردی، خمارت ماندهام
سرد میآید به چشم مست من چشمت و باز
از همین یلدا به عشق آن بهارت ماندهام.
منبع: ستـــاره