تابناک با تو/ در سال ۱۹۹۹ میلادی، پلیس در جستجوی زنی گمشده به نام الیزابت هایدن بود. این جستجو منجر به کشف هشت بشکه شد که در آن ۱۱ جسد وجود داشت. اجساد داخل یک بانک متروکه در شهر اسنوتون استرالیا پنهان شده بودند؛ اما ماجرای بشکههای جسد در استرالیا چه بود؟ قاتلین در فاصله ۷ مایلی در جنوب شهر ادالیدا زندگی میکردند.
این قاتلین عبارت بودند از: جان بونتگ: رئیس گروه ۳۳ ساله، او عامل اصلی وقوع این قتلها بود، جان در کودکی از سوی برادر بزرگ دوستش مورد تجاوز قرار گرفت. از آن روز به بعد عقدهای در وجود او شکل گرفت، او تصمیم گرفت تا از همه افراد همجنسباز و متجاوز انتقام بگیرد. او علاوه بر این از شکنجه دادن، کشتن و مثله کردن و وقت سپری کردن با آنها لذت میبرد.
او بسیار خونسرد بود و به اعتراف خودش بهترین لحظات زندگی او باز کردن درِ بشکههای جسد و بوییدن اجساد در حال تجزیه بود، او توانایی شگفتی در جذب افراد داشت و میتوانست افکار آنها را تحت سلطه خود درآورد. کسانی که او را میشناختند خوش اخلاقی و خونگرمی او را تحسین میکردند، او با همین ویژگیها افراد دیگری را هم به تیم قاتلین جذب کرد.
رابرت واگنر: او همسایه بونتگ بود و کودکی سختی را پشت سر گذاشته بود، از سور ناپدریاش مدام کتک میخورد و فحش میشنید. این کودکی تلخ باعث شد تا به راحتی و در سال ۱۹۹۱ جذب گروه شود.
جیمز (جیمی) فلازیکس: مادر او، دوست صمیمی بونتگ بود. جیمی همراه بونتگ مادر و برادر ناتنیاش در یک خانه زندگی میکردند. بونتگ مثل یک پدر برای او بود و به الگوی جیمز تبدیل شده بود. جیمز هم در کودکی مورد تجاوز برادر ناتنی اش قرار گرفته بود و همین اتفاق تلخ منجر شد تا به آسانی به گروه بونتگ بپیوندد.
در این میان افرادی هم بودند که در ابتدا با گروه همدستی میکردند اما بعد از مدتی خودشان قربانی گروه شدند، از جمله باریلاین دوست صمیمی آنها که یک همجنسگرا بود و _شاید برای جذب و شناسایی همجنسگراها از او استفاده میکردند_ او نام خود را ونیزیا گذاشته بود و بعد از مدتی توسط گروه به قتل رسید.
قتلها چگونه رخ میداد؟
بنا به اعترافات گروه قتلها زمانی شروع میشد که آنها بوی یک تجاوز یا خیانت را استشمام میکردند، مثلا زنی که درباره تجاوز حرف میزد و یا کودکی که قربانی تجاوز شده بود، سپس خاطرات تلخ خود را یادآوری و سعی میکردند تا متجاوز را شکار کنند و او را کتک میزدند و به خانه رئیس گروه میبردند و به طرز وحشیانهای او را با اشیای تیز و برنده مورد تهاجم قرار میدادند و خندههای دیوانهوار سر میدادند. این قاتلان بر خلاف اکثر قاتلین، قربانیان خود را از دوست و آشنا انتخاب میکردند. بونتگ و واگنر با کمک جیمی، برادر ناتنی جیمی را که در نوجوانی به او تجاوز کرده بود کشتند. یکی دیگر از قربانیان آنها فردی به نام دیوید جانسون همسر برادر جیمی بود که او را هم بعد از شکنجه و بعد از گرفتن شماره حساب و رمز بانک کشتند. بونتگ که تصور میکرد به اندازه کافی دیوید را شکنجه نداده دچار عذاب روحی شد و تصمیم گرفت بدن دیوید را تا میتواند تکه تکه کند و درون قابلمه بریزد، بپزد و بخورد.
یکی دیگر از قربانیان، زنی به نام الیزابت بود. او همسر مارک هایدون، یکی از اعضای گروه و نزدیک به بونتگ بود؛ انگیزه قتل بونتگ، نگاه های جنسی الیزابت به بونتگ بود. وقتی بونتگ به خانه آنها رفت، تصور کرد که الیزابت به او نگاه های غیراخلاقی دارد؛ بنابراین به اتهام خیانت در نبود همسر و فرزندانش او را شکنجه کردند و کشتند و جسد او را درون بشکه انداخته و در بانک متروک پنهان کردند.
در واقع قتل الیزابت باعث شد تا پلیس با زیر نظر گرفتن همسر الیزابت، بتواند گروه را شناسایی کند. در طول تحقیقات جیمی فلازیکس در مقابل تخفیف در حکم به همه چیز اعتراف کرد و این گونه پلیس به بشکههای پنهان شده در بانک متروک دست یافت.